یادمه جلسه اول کلاس زبان استاد یه چیزی به انگلیسی بهم گفت
منم عینه....داشتم نگاش میکردم
دوباره همون حرف رو گفت و دستشم طرف تخته دراز کرد
رفقیمم یواشکی در گوشم گفت :میگه تخته رو پاک کن
رفتم تخته رو پاک کردم
استاد میگه منکه نگفتم تخته رو پاک کنی گفتم بیا اینجا خودتو معرفی کن
نتونستم قیافه کسی رو ببینم آخه چشام سیاهی رفت

دختر کم رو

دوشنبه 1 مهر 1392 ساعت 10:40

اعتراف میکنم ترم اول(دوران جاهلیت)ک استاد مجبورم کردبرم از اموزش ماژیک بگیرم
از کلاس ک اومدم بیرون حسش نبود برم اموزش رفتم کلاس بغلی ک 80 نفر مث جغد داشتن استادو ک داشت فیزیک درس میدادو نگا میکردن درو باز کردمو گفتم اموزش گفته هرچی ماژیک دارین بدین
استاد بیچاره هم مات و مبهوت هرچی ماژیک بود داد ب من
ترم بعد تازه فهمیدم اون استاده اقای!!! رئیس دانشکده!!! بوده
هردفه هم منو تو دانشگاه میبینه یه لبخند ملیح تحویلم میده و میگه ماژیک احتیاج ندارید؟؟؟
منم ک کلا ادم کم رویی هستم میگم
اگه احتیاج شد بچه ها رو میفرستم ازتون بگیرن
بععله یه همچین دختر کم رو و سر به زیریم

بچه های درس خون

دوشنبه 1 مهر 1392 ساعت 10:36

تجربه ثابت کرده دو دسته سر امتحان استرس ندارن
یک:کسانی ک خیلی درس خوندن
دو:کسانی ک اصلا درس نخوندن
ما ک همیشه بدون استرس بودیم(وفادار ب گروه دوم)
شماچی؟!!!!

elahe

دوشنبه 1 مهر 1392 ساعت 10:26

very good

yaser

یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 20:21

خیلی قشنگ بود ممنون از سایتتون

shadi

یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 20:19

واقعا درسته اصلا استادای خوبی نداریم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.

معماری نوین گستر

نظرسنجی

روزانه‌ها

دسته‌ها

ابر برجسب

برگه‌ها

جدیدترین یادداشت‌ها

نویسندگان

بایگانی

جستجو

حرف دل دانشجو