مطالعه معماری اسلامی
مطالعه درباره معماری ایران، نشان دهنده چگونگی گسترش آن در طی ۱۵ قرن گذشته است. در هر دوره بناهایی با ویژگی های گوناگون در روستاها، شهرها، جاده های کاروانی، مناطق کویری، گذرگاه های کوهستانی و شهرهای ساحلی ایجاد گردیده که کاربردهای متفاوت داشته اند.
اهمیت معماری اسلامی وقتی آشکار می شود، که بدانیم در ساخته های این دوره به کاربرد مادی و معنوی بناها که از مهمترین ویژگی های آن است توجه شده است. برای دریافت اهمیت این ویژگی ها در گسترش معماری شایسته است طبقه بندی بناهای دوره اسلامی و کاربرد آنها را مشخص کنیم.
به طور کلی بناهای دوره اسلامی را می توان به دو گروه عمده تقسیم کرد:
الف) بناهای مذهبی. شا مل مساجد، آرامگاه ها، مدارس، حسینیه ها، تکایا، و مصلی ها؛ ب)بناهای غیرمذهبی. شامل پل ها، کاخ ها، کاروانسراها، حمام ها، بازارها، قلعه ها و آب انبارها.
در دو گروه فوق از بناهای دوره اسلامی، مکانی برای عبادت، تجارت و سکونت وجود داشته است.
● مساجد
مساجد مهم ترین بناهای مذهبی هر شهر و روستا هستند که همواره نقش مهمی در زندگی مسلمانان داشته اند. اقامه نماز جمعه، مراسم مذهبی، ایراد خطبه ها و تدریس در مساجد انجام می گرفت.
کتیبه های باقیمانده بر دیوار بعضی از مساجد (مسجد جامع قزوین و مسجد جامع کاشان) حاوی وقف مکان هایی برای توسعه و تعمیرات مساجد از طرف واقف یا حکمران است.
اغلب مساجد در مرکز شهرها، نزدیک بازارها و محدوده دارالحکومه ساخته می شدند و اگر شهری به بیش از یک مسجد نیاز داشت، مساجد دیگری از طرف حکومت یا افراد خیر احداث می شد. اهمیت مساجد در شهرها به حدی بود که اگر شهری مسجد جامع یا آدینه نداشت، اهمیت شهری هم نداشت. در صدر اسلام مساجد نقشه های ساده ای داشتند، ولی در طول زمان با طرح های گوناگون و تزیینات مختلف، نقشه ها پیچیده شدند.
در نقشه مساجد، از قرن چهارم هجری دگرگونی هایی به وجود آمد و براساس آن، مساجد متفاوت در شهرها احداث شد. مهمترین نقشه هایی که در مساجد به کار گرفته شده، شامل یک ایوانی، دو ایوانی، چهار ایوانی، و ترکیب چهار طاقو ایوان بوده که معماران دوره اسلامی آنها را از شیوه های معماری عهد اشکانی و ساسانی اقتباس کرده اند. مثلا نقشه چهار ایوانی در ساخت بسیاری از بناها الهام گرفته از نقشه کاخ آشور، متعلق به زمان اشکانیان است.
معماران دوره اسلامی مسجد را به شیوه های گوناگون می آراستند. در هر دوره یکی از عناصر تزئینی در آراستن مساجد متداول بوده است؛ برای مثال در عهد سلجوقیان آجرکاری، در عهد ایلخانیان گچبری و در عهد تیموریان و صفویان کاشی کاری رواج بیشتری داشته است و در مواردی نیز تزیینات آجرکاری، گچبری و کاشی کاری با هم به کار گرفته می شد.
● مدارس
در صدر اسلام تدریس علوم مذهبی در مساجد انجام می شد. به تدریج با توسعه علوم اسلامی، فضای آموزشی از مساجد جدا گشت. در قرن پنجم هجری (همزمان با حکومت سلجوقیان) به تشویق خواجه نظام الملک، مدارس متعددی در شهرهای معروف اسلامی مانند بغداد، ری، نیشابور و جرجان ساخته شد. بعدها نقشه چهار ایوانی، که مورد توجه معماران قرار گرفت، برای فضاهای آموزشی طرحی متعارف شد. در اطراف ایوان ها، حجره هایی به صورت یک یا دو طبقه برای استفاده و اقامت شبانه روزی دانشجویان و طلاب علوم دینی ساخته شد. غیر از ساعات تدریس، از مدارس به عنوان مسجد نیز استفاده می کردند. مدارس نیز همانند مساجد با آجرکاری، گچبری و کاشی کاری تزیین می شد (مانند مدارس غیاثیه، چهار باغ و مطهری) اما با گذشت زمان خاستگاه انسان با ذائقه بصری اش درحال تفاوت است. معماری مدرن بررسی کننده این تفاوت ها و دادن شکلی نو به بنا با محاسبه خصوصیت های اولیه آن است. یعنی معماری مسجد همواره باید به اصلی هم چون وضوخانه توجه داشته باشد. زیرا که نظافت یک اصل در عبادت برای مسلمانان است یا همین طور محراب که در آن پیش نماز می ایستد. هنر معماری نوین به این مهم توجه دارد تا شکل نوین را براساس زیرساخت های هر اثر با ویژگی های بنیادین آن بنا کند. میراث معماری اسلامی ثروتی تمدنی به شمار می رود که با توجه به شرایط عصر و تحولات تمدنی ویژگی های خاص خود را براساس نگاه و دید معنوی و دینی خود حفظ کرده است. از آنجایی که هنر معماری نشانگر هویت فرهنگی و تمدنی به همراه ویژگی های ابداعی و زیبایی به شمار می رود، باید اصالت معماری اسلامی را در دین اسلام جست.
معماری اسلامی تا حدی مورد توجه بود که با ظهور اسلام و علاقه مسلمانان به ساخت مسجد و استقبال آنها، معماران تلاش کردند تا از این هنر نه تنها در بنای مساجد بلکه در کاخ ها، ساختمان های شهری، و دیگر بناها از آن بهره برند. بنابراین معماری اسلامی طی زمان کمی توسعه و رشد چشمگیری یافت و اینک با گذشت قرن ها و ایجاد معماری مدرن غرب بازهم معماری اصیل اسلامی جایگاه زیبایی و ابداعی خود را حفظ کرده و نشانه های تمدن و فرهنگ اسلامی در آن به صورت قابل ملاحظه ای نمایان است.
اگرچه نوآوری در معماری غربی بسیار زیاد است و شهرها از طرح های مدرن استقبال زیادی کردند اما معماری مدرن از زبان معماری اصیل جدا شده و بی هویت و بدون زبان تاریخی پیش رفت که این امر منجر شد تا انسان به معماری خاصی رجوع کند که نه تنها هویت داشته باشد بلکه با محیط تاریخی و اجتماعی بشر منسجم باشد و با داشتن زبانی شیوا ،گذرگاهی برای هویت بشری را ایجاد کند.
این امر زمینه ای فراهم کرد تا اصالت معماری اسلامی و آنچه که پس از نوآوری ایجاد شده بود، حرکتی جدی را آغاز کند و زمینه ای برای دیدار استادان، دانشجویان و محققان معماری اسلامی را فراهم کرد تا به فرهنگ و تمدن اسلام بیشتر توجه شود.
بنابراین در این راستا آنچه که مهم به نظر می رسد، اطلاع رسانی تاریخی درباره هنر معماری اسلامی است که متأسفانه غربی ها بیشتر به تاریخ معماری مدرن پرداخته اند تا مسلمانان به تاریخ معماری اسلامی. از سوی دیگر ترجمه و تألیف کتاب هایی در ارتباط با معماری اسلامی به زبان های مختلف نه تنها زمینه ای برای شکوفایی معماری اسلامی را فراهم می کند بلکه بستری برای معرفی معماری اسلامی در جهان ایجاد می نماید.
هرچند گروهی از مسلمانان به تاریخ معماری اسلامی و یا اساس زیبایی و فلسفه معماری و هنر اسلامی پرداخته اند، اما باید این گرایش بیش از پیش شود.
اما عملکردی که برخی از کشورها و شهرهای تاریخی دارند اهتمام آنها را به هنر معماری اسلامی نشان می دهد. تدریس درس معماری اسلامی در شهرهای تاریخی چون اصفهان و قاهره نمونه ای از آنها است که با این اقدام اهمیت معماری اسلامی با فعال سازی عملیات ترمیم و بازسازی این اماکن نمود بیشتری یافته است. معماری اسلامی، عمق و غنای تمدن اسلام را با بهره گیری از روح معنویت نشان می دهد. این امر به گونه ای است که اعتقاد به توحید و ایمان به تعالیم اسلام به عنوان اندیشه زیبایی شناسی دین اسلام در معماری اسلامی تجلی می یابد.
باید گفت؛ معماری اسلامی در هر منطقه جهان متفاوت و مختص اقلیم و جغرافیای آن منطقه است به همین علت باید به معماری مورد بحث ما در ایران عنوان معماری اسلامی ایرانی اطلاق شود چرا که علاوه بر اسلامی بودن، دارای هویت ایرانی و نشان دهنده فرهنگ و گذشته ایرانیان نیز هست.
برای به روز کردن معماری گذشته در شهرسازی امروز می توان الگوهای قدیمی را گرفت و در شکلی نوین ارائه داد، زیرا برخی از ویژگی های معماری گذشته تناسبی با زندگی فعلی ما ندارد و نمی توان آنها را به همان شکل عرضه کرد بلکه؛ می بایست نیاز جامعه کنونی را شناخت و برای آن با بهره گیری از هنر گذشته مدل های مناسبی طراحی کرد. تکرار اصول معماری گذشته ممکن نیست چرا که زندگی مردم با گذشته تفاوت پیدا کرده است. برای مثال وجود اندرونی و بیرونی در خانه های قدیمی به این علت بود که بخش بیرونی محل کسب مرد خانواده و رفت و آمد غریبه ها بود و اندرونی به زنان اختصاص داشت اما، در زمان فعلی خانه فقط محل سکونت افراد است و از آن برای کسب استفاده نمی شود. در گذشته فضاهایی با نام پیرنشین کنار درب منازل تعبیه می شد که محل ارتباط برقرار کردن مردم با یکدیگر و خبر گرفتن از هم بودن اما در مجتمع های مسکونی کنونی افراد همسایگان خود را نمی شناسند و ارتباطات بسیار محدودی دارند برای حل این مشکل می توان در مجتمع ها سالن های عمومی برای جمع شدن افراد احداث کرد که در مراسم های گوناگون نیز کاربرد داشته باشد و متعلق به همه ساکنان باشد.
هرچند وسایل ارتباطی سبب کم رنگ شدن ارتباطات شده و تنها بوستان هایی به عنوان فضاهای عمومی درنظر گرفته شده اما این نکات ضعف شهرسازی امروز که باعث بیگانگی مردم با یکدیگر می شود را توجیه نمی کند از همین روی تأثیری که معماری بر روابط انسان ها، فرهنگ و جامعه دارد ارزش توجه به این هنر را دوچندان می کند و ضروری است که گستره تأثیرات معماری را شناخته و برای بهبود آن تلاش کرد
شیوه معماری پارسی
در دوره مادها سیستم حکومتی شاهنشاهی بوده و شاهان شهرهای کوچک زیر دست پادشاه بودند.
سیستم حکومتی در این دوره شبیه فدرالی است ( حکومت کوچک ) که هر کدام از ایالات مستقل هستند .
از دلایل موفقیت کوروش:
به
عقاید و سیستم های داخلی جاهایی که تصرف می کردش ، احترام می گذاشت و به
خدایان مردم احترام می گذاشت . به این ترتیب وقتی به بابل می رسد آنجا را
بدون جنگ و خونریزی فتح می کند .
از دیگر اقدامات کوروش ایجاد سیستم نظامی منظم بود که بعد ها داریوش آن ارتش را تکمیل می کند .
نمونه
های معماری به جا مانده ، ارتش منظم ثابت ( سربازان جاویدان ) در شوش و در
تخت جمشید باقی ماند ( ردیف های منظم سربازان که پارسی یا مادی بودند )
این روند تا زمان دارویوش ادامه می یابد .
تامین امنیت راه ها برای دولت مهم بود . بزرگ بودن حکومت باعث رونق تجارت می شود .
مثلا ظروفی که درلیدیه تولید شده در ایران یافت می شد ….
رشد بازرگانی ، رشد ، تولید ، امنیت ، استفاده از تجارب ملل مختلف ، رشد اقتصادی ، ثروت عمومی دولت هخامنشی را زیاد می کند .
از
نظر مذهبی در این دوره چون دین های مختلفی وجود داشته نماد دینی کم رنگ شد
زیرا ادیان به هم احترام می گذاشتند ولی بعدها این آزادی کم می شود.
-
داریوش در مناطق متصرفه خود غیر بومی ها را جایگزین می کرد که این موضوع
باعث نارضایتی عمومی می شد به دلیل از بین رفتن کوروش شورش هایی به وجود می
آید .
داریوش شورش ها را سرکوب می کند ، این شورش ها باعث نارضایتی داخلی و عدم انسجام شد.
- از دیگر اقدامات داریوش این بود که وابستگی نیروهای داخلی را به سیستم عشایری کم می کند و نظام و ارتش منظم و ثابت ایجاد می کند
-
به سیستم اداری و دیوانی نظم می بخشد و از سیسم با بلی ها در بین النهرین و
کشورهای متصرف مثل مصر استفاده می کند مثل سیستم نامه رسانی ، حسابداری و…
که هم نیازمند نظم بود .
- ارتباط سریع برای رساندن پیام ها علت ایجاد جاده شاهی شد .
بین
راهها ایستگاه هایی را ایجاد کردند از لیبی تا بلخ و باکتریا ، تا روند
سند تا رود سیحون و جیحون که در این صورت نیازمند به مسیرهایی بود که خود
مبنای تشکیل کاروانسراها شد .
مقایسه تحت جمشید با بنای آکروپلیس یونان
شباهت
: هردو برروی سکوقرار دارند . ازلحاظ مصالح سنگی اند . تکنیک های ساخت
شبیه به هم دارند بنای آکروپلیس نظم دارد اما نظم کلی حاکم نیست . همچنین
در بنا حضورتوده مهم تر است .
بنایی برون گراست در اکروپلیس بیشتر به نماها و فضاهای بیرونی توجه شده اما در تحت جمشید به داخل بنا بیشتر توجه شده است .
بجز آپادانا که برونگرا است .
مقایسه حکومت روم با ایران در زمان هخامنشیان
سیستم حکومت رومی ها نظامی گری و ارتش آنها منظم بوده .
در تخت جمشید زندگی نظامی – اشرافی است .
تالار صدستون محل ملاقات با فرمانده هان ارتش است . در آپادانا مردم با شاه دیدار می کردند.
آپادانا :
هم در شوش و هم در تخت جمشید وجود دارد . هر دو سنگی اند ولی در تخت جمشید سنگ بیشتری مورد استفاده قرار گرفت . ولی در شوش کمتر.
پاسارگاد گونه اولیه باغ منظم می باشد .
اما یونانی ها به صورت نامنظم باغ ایجاد می کردند.
در
پاسارگاد آثار جویهای سنگی وجود دارد . باغ پاسارگاد گونه اولیه باغ های
منظم می باشد ( چهار باغ) شاخصه آن محورهای اصلی باغ که ۱ یا ۲ جریان مسیر
آب در آن وجود دارد . ورودی محورهای اصلی کوشک یا کاخ است که به هر ۳ طرف
یا ۴ طرف باز است . پاسارگاد برون گراست.
تخت جمشید فقط از طریق کاخ آپادانا برونگراست .
در
بین النهرین باغ ها به صورت طبقه ای بوده ( مطبق ) که بعدا در تخت جمشید
از آن باغ ها استفاده می شد . در تخت جمشید بنا در دامنه کوه واقع شد ،
زمین تحت سیستم آبیاری بوده در زیر تخت جمشید بنا در دامنه کوه واقع شد ،
زمین تحت سیستم آبیاری بوده ، در زیر تخت جمشید یک شهر وجود داشت . در
اطراف تخت جمشید باغ بوده و در درون آنها کاخ ایجاد شده است .
استفاده
از سنگ های پاکتراش به تقلید از اورا رتورها بوده است . ترکیبی که هم سنگ و
هم خشت داشته باشد تا قبل از بنای تخت جمشید وجود نداشت .
در
درگاه های و ستون ها ( بخش های اصلی ) از سنگ استفاده می شده و در قسمت
های جدا کننده از خشت استفاده می شد . دیوارها و جداره بین دیوارها فاصله
است .
فاصله بین دیوارها ( دیواردوجداره )
۱-به لحاظ استحکام بنا می باشد .
۲- به لحاظ امنیت در مقابل حمله دشمن
۳- نوعی عایق در برابر گرما.
در
تخت جمشید کانسپت کلی معماری ، ایرانی است ولی در تزئینات از معماری های
دیگر استفاده شده است . ستون ها به تقلید از یونانی ها و سردها به تقلید از
مصریها . معماری آن متاثر از معماری آشور است . ولی چون مادها میراث دار
آشوریان هستند نیز تاثیرگذار بودند .
در تخت جمشید نقش با عملکرد فضاها ارتباط دارد . فضای مرکزی قسمت های مختلف بنا را به هم متصل می کند
گام های مدرنیته و معماری معاصر ایران
یکی از بارزترین خصایص فرهنگی فلسفه معاصر پدیده مدرنیته و به عنوان سبک تفکر مدرنیسم است. اگر به علوم، فنون و هنرهای مختلف با دیدی محققانه نگریسته شود، به راحتی می توان رد پای تفکر مدرن را در آن مشاهده کرد.
لغت مدرنیسم با ریشه یونانی، نخستین بار، قرن ششم میلادی از کلمه Modo یعنی تازگی استخراج شد و در نهایت به معنای تازگی به کار رفت. لغت مدرنوس، مربوط به آثار هنرمندانی می شد که به شکلی نو و بدون توجه به سابقه هنری با خلاقیت های تازه، آثار جدیدی را خلق می کردند.
شاید لغت مدرن جزو معدود لغاتی باشد که به رغم پیچیدگی مفهوم، معنایی دیگر چون نوآوری و طرد گذشته را در خود مستتر دارد. اما اگر قرار باشد که مدرنیسم به عنوان گرایش جامعه شناسی و یک سبک هنری بررسی شود باید به یک قرن قبل بازگشت و روند تحولات آن دوره را مورد بررسی قرار داد. مدرنیسم بیش از ۱۵۰ سال قبل در اروپای غربی تبلور یافت و به عنوان الگویی که با نهادها، افکار و باورهای سنتی مبارزه می کند مطرح شد. استفاده از ابزار فردباوری (راسیونالیسم) روش پیشرفت این نوع تفکر بود و نتیجه عملی این نوع تفکر پیدایش انسان محوری با بینش دنیوی است.
نخستین خصوصیت در جوامع مدرن و به تعبیری در معماری مدرن، معادله مدرن سازی برابر با جهش های تکنولوژیکی است. این معادله در کشورهای غیر مدرن به صورت مدرنی سازی برابر با غرب زدگی و این دو برابر با واردات تکنولوژی خود را عیان کرده است. تجربه نشان داده است که این امر به نابودی تمدن های قدرتمند و ارزش های ماندگار کشورهای غیر مدرن منجر می شود.
واردات تکنولوژی در جوامع رو به پیشرفت به این دلیل مساله ساز است که این واردات ورود فرهنگ مصرف و کاربرد آنها را به دنبال دارد به گونه ای که نمی توان از اتومبیل استفاده کرد و همچنان در بافت های ارگانیک زیست.
خصیصه دیگر جوامع مدرن و معماری مدرن، شناخت، تثلیث آن یعنی، تکنولوژی، تولید و مصرف است.
در این دیدگاه انسان تنها تولیدکننده و مصرف کننده است، اما این تثلیث در جوامع غیر مدرن و به ویژه جوامع شرقی به شکل دیگری نمایان است.
تفاوت بزرگی است میان ساختن یک آپارتمان و برج مسکونی به جهت تبدیل به عنصری اقتصادی و عشقی که پدرانمان نسبت به خانه های نیمه مخروبه بافت قدیم داشته اند. در جوامع غیر مدرن، آجرها قسمتی از وجود معمار است که به وسیله ملات عشق به یکدیگر متصل می شده اما در جوامع مدرن یا شبه مدرن مانند کشورهای جوامع سوم، آجر قطعه ای از خاک است که قیمت آن مشخص بوده و باید در استفاده از آن صرفه جویی کرد. براساس تقسیم بندی جوامع مدرن به دو قسمت «سنت و مدرن» یا «شرق و غرب» است و چنانچه این تقسیم بندی مشخص می کند هر جامعه یا شرقی و سنتی است، یا غربی و مدرن. این الگو، الگویی است که آرام آرام در جهان گسترش می یابد و در این دیدگاه جامعه سنتی محکوم با نابودی و انهدام است. این مساله در جوامع غیر مدرن ابعاد مختلفی یافته و در جامعه سنتی ایران، هند، مصر و سایر کشورهای مشابه با کشورهای مدرن بسیار متفاوت است. مدرنیسم و معماری مدرن دارای تفاوت های اساسی هستند که به بخشی از این تفاوت ها اشاره می شود.
تفکر مدرن به عنوان یک جهان بینی و ایدئولوژی مطرح می شود، در حالی که معماری مدرن سبک معماری است که سده قبل اروپا و آمریکا را شکل داده است. از سوی دیگر معماری مدرن مربوط به زمان و مکان کاملا مشخصی است، در حالی که جهان بینی مدرن فاقد مکان و زمان است.
به رغم این دو مبحث که انفصال سبک و ایدئولوژی مدرن را ملزم می کند، به طور کلی شناسنامه معماری هیچ تفاوتی با تفکر مدرن نداشته و هر دو زاییده خلف گونه ای از زیست بشری هستند.
با توجه به شناخت حاصل شده از معماری مدرن اروپا، اکنون می توان پیامدهای این شیوه معماری را در جهان سوم و ایران بررسی کرد چرا که معماری دور مدرن در ایران، نه برگرفته از شناسنامه معماری مدرن، بلکه منطبق بر جامعه شبه مدرن است.
در جهت تشخیص خصایص معماری مدرن ایرانی، باید نقطه اشتراک معماری مدرن و جامعه مدرن را بررسی کرد. چرا که این خصوصیات به صورت ترکیبی معماری التقاطی معاصر را رقم می زند.
به طور کلی تفکرات و زیربنای فکری معماری معاصر ایران عبارتند از:
_
تاریخ پیدایش اواخر دوره قاجار است و انتقال سریع تفکرات و ایده ها از
خصایص جامعه مدرن است. چرا که جامعه مدرن بر مبنای سرعت انتقال اطلاعات
پایه گذاری شده و این تبادل اطلاعات در نهایت موجب تعادل فرهنگ و الگوی
معماری می شود.
ش
_ تهران به عنوان پایتخت ایران و نقطه اتصال ایران و اروپا، مسئولیت پیچیده بسط این معماری را به عهده داشته است.
_ خاستگاه ها: خاستگاه های معماری مدرن ایران انتقال فرهنگ فریبنده غرب به جامعه درون گرای ایرانی بود. در این راستا حصار شهرها، تخریب شد و بافت های اورگانیک آنها به اشکال هندسی تحول یافت. در این دوره فرمول های غربی با امکانات ایرانی ساخته و اجرا می شد و در این مرحله معماری به عنوان ابزار فرهنگی عمل می کرد.
در عین حال دومین خواستگاه این دوره، بهره گیری اقتصادی در معماری است. شاید بتوان دوران میانه معماری مدرن ایران را نخستین زمانی دانست که معماری به عنوان کالای اقتصادی معرفی می شود. چرا که با تکیه بر اصول معماری مدرن یعنی حذف تزیینات، معماری نه یک ابزار برای انعکاس فرهنگ، بلکه کالایی اقتصادی شد و این دستاورد چنان نمودار شد که معماری مدرن ایران به سبکی اقتصادی با نام بساز و بفروش تغییر رویه داد.
_ روش پست رفت: استفاده از تکنولوژی وارداتی در ترکیب با اقلیم و تکنولوژی سنتی، روش های مختلف اجرا را در ایران رقم زد که با تعمیرات محدودی در حال حاضر نیز استفاده می شود.
_ مقیاس عمل: حرکت معماری از اروپا به تهران و از تهران به مراکز استان ها و شهرهای اصلی بوده است.
_ نتیجه عمل: انفصال معماری سنتی ایران و حرکت از شیوه اصفهانی به شیوه تهرانی و همه گیر شدن، معماری مدرن ایرانی به صورت قالب و کلیشه در تمام نقاط کشور بود. نبود مبانی فکری و تئوریک در معماری، تبدیل معمار به ساختمان ساز و نقشه کش، تفاسیر مختلف از دیدگاه مدرن در معماری و نامشخص بودن آینده معماری، مهم ترین پیامدهای معماری جامعه شبه مدرنیسم است.
در هر حال زمانی که جوامع مدرن و فرامدرن، زیر بمباران اطلاعاتی قرار دارند و دوره پیدایش تا افول یک سبک به یک دهه می رسد، معماری ایران نه به عنوان سبک پیشگام که به عنوان یک قصد جلوه می کند.
به علت عدم تطابق فرهنگ و اختلاف زمانی در ارسال پیام های معماری از غرب به ایران،حالت پویایی و پیشرو بودن هنر معماری زیر پرده اقتصاد محو شده است و با توجه به همه این مسایل شناخت مفهومی از موقعیت اجتماعی معاصر لازم است تا بتوان معماری و کالبد آن را درک کرد و این مهم انجام نمی پذیرد مگر با درک کافی و جامع از تحولات جهانی.
معماری هخامنشی (۲)
پاسارگاد: از دیگر آثار پاسارگاد می توان به پلی بجای مانده از این دوره اشاره کرد . این پل دارای دو دیوار است با عرضی حدود۶۵/۱۵ متر و طولی در همین حدود وسیع و بزرگ به نظر می رسد.سه ردیف سه تایی ستون سنگی در فاصله دو دیوار آن قرار دارد. ستونها استوانه ای شکل هستند و بر روی پایه مکعبی قرار گرفته اند.بدنه ستونها کاملا صیقل یافته و فاقد سرستون هستند. شوش:داریوش هخامنشی پس از آنکه بر شورشیان مخالف سلطنت پیروز شد و آرامش را دوباره به کشور بازگرداند با توجه به قلمرو وسیع هخامنشی که از نیل تا سند بود تصمیم گرفت شوش کهن را که تقریبا در مرکز امپراطوری واقع شده بود به پایتختی انتخاب کند. بی شک در این انتخاب شکوه و عظمت دیرینه شوش پایتخت فرمانروایان ایلامی مورد نظر بوده است از سوی دیگر چون پاسارگاد پایتخت کوروش و کمبوجیه بوده است او نخواسته آن شهر را مرکز فرمانروایی خود سازد و از این رو شوش را مرکز حکومت خود برگزید.
داریوش فرمان داد تا کاخی با شکوه آنچنان که در خور فرمانروایی وی باشد در شوش برپا دارند لذا معماران با توجه به جمیع مسائل تپه آپادانا را با این منظور انتخاب کردند کاخ اصلی داریوش روی این تپه بنا شد و اقامتگاه درباریان و تاسیسات دولتی بر روی دو تپه ((ارک))و((شهر شاهی)) ایجاد شد. آپادانا: آپادانا کاخی است مرتفع و پهناور که از بخشهای مختلفی تشکیل یافته است.این واحدها شامل تالار حرمسرا دروازه کاخ پذیرایی و دیگر بخشها است.در آغاز معماران زمان هخامنشی گرداگرد تپه را دیواری قطور با ارتفاعی حدود ۲۰ متر و قطری به همین اندازه برپا کردند و پشت آنرا با خاک پرکردند . بر روی این تختگاه ابتدایی پی بناها کنده شد سپس دیوارها برپا گردید و ستونها در جای خود استوار گشت. در این زمینه کتیبه ای از داریوش بر جای مانده است که خود گویای بسیاری از مسائل معماری این بنای بزرگ و با شکوه است داریوش در این کتیبه چنین نوشته است: ((این کاخ را من ساختم – زیور آن از راه دور آورده شد زمین کنده شد تا اینکه به خاک سفت (کف سنگی) رسیدم و خندقی درست شد.سپس قلوه سنگ و شقته در آن انباشته شد در طرفی به بلندی ۴۰ ارش و سوی دیگری تا حدود ۲۰ ارش روی آن شفته کاخ بنا گردید. کند وکوب و انباشتن و خشتهایی که در قالب زده شده کار مردم بابل بوده الوارکاج از کوهی آورده شد که آنرا لبنان گویند.مردم آشور آنرا به بابل و مردم کارکه و یونانیان آنرا از بابل به شوش آوردند.
چوب یکا از گاندهارا و کرمانا آورده شد. زرا از سارد و بلخ آمد و در اینجا بر روی آن کار شد . سنگ لاجورد گران قیمت و عقیق شنگرفی را از سغد آوردند و فیروزه را از خوارزم . سیم و آبنوس از مصر آمد. تزئینی که دیوارها با آن زیور یافته از یونان عاج از اتیوپی و از هند و از رخج آورده شد ولی در اینجا روی آنها کار شده سنگهایی که در اینجا به صورت ستون در آمده سنگ آنرا از شهری در ایلام بنام ((آبی رادو)) آوردند. سنگ بران و سنگ تراشان که آنها را ساختند از مردم سارد و یونان بودند . آنهایی که طلاها را به کار گرفتند مادی و مصری بودند . منبت کاران ساردی و مصری بودند . آنان که از عاج خاتم می ساختند بابلی و یونانی بودند . آنها که به تزئین دیوار پرداختند مادی و مصری بودند. به یاری اهورامزدا کاخی با شکوه در شوش بنا نهادم . اهورامزدا مرا و پدرم و کشورم را از هر آسیبی نگهدارد.))
متن کتیبه آنچنان گویا و قابل توجه است که همانند قرارداد پیمان کار ساختمانی است که احتمالا یک راهنمای درستی در فنون ساختمانی بناهای شبیه به آن در تخت جمشید و سایر امکنه هخامنشی به شمار می رفته اکنون از آن اطلاعات و تجربه های فنی قابل ملاحظه ای آشکار می شود. و علاوه بر اینها چند نکته اساسی و مهم در این کتیبه نهفته است ۱- چون در طرح بنا ساخت دیوارهای بلند در نظر بوده لذا معماری زمین را تا خاک بکر حفر کرده تا ساختمان میتحکمی داشته است ۲- چون تپه طبیعی است در نتیجه پی سازی بستگی به فراز و نشیب تپه داشته است ۳- چون ستونهایی یا اندازه و وزن زیاد در بنا طرح ریزی شده بود پی سازی می باید از استحکام کافی برخوردار باشد. به همین دلیل محلهایی که لازم بود با سنگ و شن پر کرده و کوفته اند. سپس دیوارها و ستونها را بر پا داشته اند. نتایج کاوشها روشهای مورد بحث در کتیبه را تایید می کند. دیوارهای کاخ عموما از خشت و گل ساخته شده که مصالحی مناسب برای دشت خوزستان است. روی دیوارها را با گچ و یا نقاشی دیواری تزئین کرده بودند .
البته دیوارهای ایوان سمت حیاط مرکزی با آجر لعاب دار پوشانیده شده بود . که بر روی آن نقوش مختلف از جمله ردیف سربازان جاویدان نقش شیر جانوران افسانه ای همچون گاو یا شیر بالدار دال شیر با سر انسان نقش فروهر کتیبه های به خط میخی و غیره تزئین شده بود . علاوه بر این نقوش گل نیلوفر آبی (لوتوس) در همه جای این تزئینات جایگاه ویژه ای دارد . در طرفین پله های کاخ نیز ردیف سربازان جاویدان مشاهده می شود. بخشی از آپادانا در زمان اردشیر اول (پس از سال ۴۶۱ ق.م) دچار آتش سوزی شد و پس از آن قابل سکونت نبود . در زمان داریوش دوم اقدامی درباره این کاخ صورت نگرفت ولی در زمان اردشیر دوم بازسازی شد. کاخ شائور: سمت غربی رودخانه شائور در سالهای اخیر کاخی کشف شد که سبب همجواری با این در رودخانه امروزه به همین نام مشهور است. این کاخ دارای تالاری به اندازه های ۶۰/۳۴*۷/۳۷ متر و تاسیسات جنبی است . تالار ستوندار دارای ۶۴ ستون در ۸ ردیف ۸ تایی است.در سمت شمالی ایوانی است که دو ردیف ستون ۵ تایی دارد.
پایه ستونها از سنگ بوده و دیوارها هم چون آپادانا از خشت است.در اینجا دیوارها با رنگهای گوناگون رنگ آمیزی شده اند و در برخی اتاقها نشانه های گچکاری نیز دیده می شود.در کاخ مزبور تعدادی نقش برجسته و آجرهای لعابدار یافت شده که حاکی از کاربرد و استفاده آنها در تزئینات کاخ است . و نقش برجسته ها با نقوش برجسته سنگی تخت جمشید قابل مقایسه است . پایه ستونهای کاخ سنگی است.و لیکن به احتمال فراوان ستونها چوبی بوده و روی آن را با گچ پوشانیده و نقاشی کرده اندو بر روی چند تا از پایه ستونها کتیبه هایی که به سه خط ایلامی بابلی و فارسی باستان است وجود دارد. ارگ و شهر شاهی: بطوری که اشاره شد داریوش کاخ آپادانا را بر روی یک تپه بنا کرد . ولی تاسیسات درباری و مساکن درباریان را بر روی دو تپه دیگر بنا نهاد. بر همین اساس دیواری عظیم بر گرداگرد شهر (تپه های سه گانه)ساختند که در فواصل معین در آنها برجهایی نیز تعبیه شده بود . در نقاط مختلف درهای ورودی و خروجی چندی نیز کار گذاشته بود . در اصلی در ضلع شرقی و در بخش تپه شهر شاهی ایجاد شده بود.
که دارای اطاقهای چندی در اطراف دروازه بوده است.از آثار شهر شاهی دو کاخ کوچککه یکی روبروی آپادانا و بنام ((هدیش))و دیگری ((دژ)) که در جنوب تپه قرار دارد مورد بررسی و کاوش قرار گرفته اند. معبد آپادانا در شوش: در چهار کیلومتری شمال شرق شوش بنای کوچکی از دوره هخامنشی کاوش و بررسی شد که آنرا معبد آپادانا نامیده اند این ساختمان بنایی است حدود ۳۰ متر عرض و ۴۵ متر طول دارد و از نقشه ای بسیار زیبا برخوردار است . در جلو یک تالار ستوندار با چهار ستون و در پشت آن تالار دیگری برای اجرای مراسم در اطراف این تالار اتاقها و راهروهایی نیز ساخته شده است . این بنا احتمالا در زمان اردشیر دوم ساخته شده باشد. و آندره گدار معتقد است که محل اصلی آتش است . که دیوارآن آنرا از هرگونه پلیدی یا بی حرمتی حفظ می کرده است . جلوخان سرپوشیده ستوندار آن که در جلو واقع شده با دو محراب محل موعظه وعبادت آتشکده بود و واعظین در بالای پلکان می ایستادند و حضار در حیاط جمع می شده اند. ازشوش دوره هخامنشی امروزه چیزی جز ویرانه ای باقی نمانده است که بارها مصالح و اشیاء آن به غارت و یغما رفته است. به هر حال آنچه از معماری با عظمت و شکوهمند کاخهای شوش باقی مانده نشانه نبوغ و ابداع هنرمند ایرانی است که هر زایش هنر و معماری ایرانی سهمی ارزنده داشته است.
معماری در دوره پهلوی اول
معماری در این دوره در نگرش به باستانگرایی خود به دو دوره ساسانیان و هخامنشیان توجه بیشتری دارد، در نگاه معماری عناصری که مورد بهرهبرداری و یا تقلید قرار گرفتند به دو گونه بود. عناصر مشخص معماری در بنا نظیر ستونها، سرستونها، پایه ستونها، پنجرهها، پلکان، ورودیها، قوسها و دهانهها. دومین عناصر تزیینی نظیر نقوش برجستهی حجاریها، مجسمهها، کنگرهی بام و … در دوره پهلوی اول هنرمندان معماری ایرانی و غربی که سازنده بناهای دولتی و آموزشی و صنعتی بودند، برای اولین بار با نوعی انتخاب تاریخی روبرو شدند. آنان باید میفهمیدند که از چه دوره و چگونه و به چه مقدار انتخاب کنند. معماران اگر چه متاثر از فضای سیاسی باستانگرایی بودند، توانستند با تعدد بناهای ساخته شده فضای معماری باستانگرایی را تنوع بخشند. نمونه این بناها کاخ شهربانی دربند، بانک ملی، مدرسهی فیروز بهرام و ساختمان فرش.[۱]
معماری دوران قاجار
آیین و ویژگی ها از اواخر دوره صفویه تا اواسط سلطنت ناصرالدین شاه به علت آشفتگیهای موجود و جنگ های پی در پی و عدم ثبات و فقدان امنیت – هنرهای معماری و تزئینات ساختمانی ایران که در دوران صفویه وسعت و تنوع زیاد پیدا کرده بود طی این دوره نابسامانی ملی به انحطاط گرائید. فقط در دوره کوتاه کریم خان زند – ارگ کریم خان و برخی بناهای منفرد همچون مجموعه بناهای وکیل در شیراز برپا می گردد که …البته هیچگاه این بناها نتوانستند تاثیر خود را به گستردگی تاثیر بناهای دوران صفوی بر سراسر پهنه سرزمینی ایران به ثبت برسانند. هر چند که این بناها نیز همچنان بر مبنای اصول سبک اصفهان ساخته می شدند و از این روست که معماران این دوره و دوره ی قاجار دنباله رو معماراندوره صفوی بوده اند.
علی رغم مطالب ذکر شده در فوق؛ در دورهی قاجاریه شیوهی جدیدی در معماری ایجاد شد که باز هم بر پایه سبک اصفهان اما در ادامه آن بوده است که می توان آن را سبک تهران نام نهاد.
بطور کلی معماری دوره ی قاجاریه را می توان به دو دوره ی کلی تقسیم کرد : ۱- دوره ی اول: از آغاز سلطنت آغا محمد خان تا پایان سلطنت محمد شاه : در این دوره نگاه حاکم بر معماری همچنان نگاهی درونزا و بر مبنای سبک اصفهان و به کمال رساندن آن می باشد که نمونه هایی همچون حرم حضرت معصومه در قم و مسجد سلطانی نمونه هایی از آن می باشند. ۲- دوره ی دوم: از آغاز سلطنت ناصرالدین شاه تا پایان حکومت سلسله قاجار : در این دوره بر اثر مسافرت های ناصرالدین شاه و اخلاف او و همچنین اعزام عده ای از محصلین ایرانی به اروپا و تحت تاثیر قرار گرفتن هیات حاکمه و نخبگان جامعه، سبکی در معماری آغاز می گردد که التقاطی از معماری بومی و معماری غربی می باشد
هنر معماری این زمان با مقایسه با دورهی صفویه[بخصوص در مورد ساختمان و توده] بسیار ضعیف شمرده میشود. تنها در زمان حکومت طولانی ناصرالدین شاه قاجار به دلیل نفوذ هنر باختری، هنر معماری همچنین صنایع ظریف مانند گچبری، آیینهکاری و کاشیکاری رونق یافت. ارتباط بیشتر ایران با غرب، معماران ایرانی را بر آن داشت تا عوامل مشخص معماری ایران را با روشبینی و توجه خاصی با عوامل معماری غرب درآمیزند و آثاری به وجود آورند که از نظر هنری دل پسند باشد.( منبع : کتاب سیمای فرهنگی ایران؛ به قلم نویسندگان)
اما معماری قاجار اصول، مبانی و الگوهای قدیم معماری ایران را ارتقا بخشیده و نوآوری هایی از نظر فضا به وجود آورد. لیکن، به نظر می رسد، قوت لازم خلق یک معماری نوین را نداشته است.
جایگاه
و مرتبه معماری قاجار در تاریخ معماری گذشته ایران (قبل از دوره جدید) می
تواند محل بحث و تأمل باشد. اگر آثار معماری را از زاویه فضایی ارزیابی
کنیم و به خلاقیت های فضایی در معماری توجه کنیم معماری دوره قاجار ارزش
پیدا می کند و در جایگاه برتر و تکامل یافته تری نسبت به معماری های دوره
های قبل از خود چون زندیه و صفویه قرار می گیرد، چرا که در معماری این دوره
خلاقیت هایی فضایی افزایش می یابد.تنوع فضاها بیشتر می شود و فضاهای نوینی
خلق می شوند. فضاها به گشایش و سبکی بیشتری می رسند و الگوهای قدیمی
معماری ایران در جهت گسترش فضا تکامل می یابند. به طور خلاصه، اگر تکامل
معماری را گشایش، شفافیت و سبکی فضاها بدانیم، معماری این دوره به عنوان
مرحله تکامل معماری قدیم ایران مطرح میشود.
اما وقتی به معماری
از زوایای دیگری مانند اندازه ها، تناسبات، شکل ها و تزئینات نگاه کنیم،
معماری دوره قاجار وضع نازل تری را نسبت به دوره های گذشته خود و به خصوص
دوره صفوی نشان می دهد. شکل ها استواری و صلابت قبلی را ندارند و شکل های
جدیدی وارد معماری می شوند که سطحی و تفننی اند.
اندازه ها دقت
لازم را ندارند. تناسبات در مرتبه پایین تری نسبت به تناسبات موزون و
اندیشیده شده دوره های قبلی قرار می گیرند. تزئینات معماری گاه تا حد
ابتذال سقوط می کند و بی بندوباری، غلو ناشیانه و هرج و مرج، جایگزین
تزئینات محدود و با وسواس دوره های درخشان سلجوقی و صفوی می شود.
(منبع : روزنامه ایران ؛ مصاحبه با مهندس هادی میرمیران)
سبک های آذری و اصفهانی که به ویژه در دوران صفویه و با استفاده از کاشی های هفت رنگ و لعاب های رنگارنگ معمول بود، به دوران قاجار نیز راه یافت و به ویژه بهره گیری از سبک اصفهانی در بناهای عام المنفعه و مذهبی کاملا مشهود بود. در دوره های میانی قاجار، تحولات جهانی و گسترش صنعت در جهان بر بخش هایی از معماری ایران تاثیر گذاشت به طوری که با آغاز قرن ۱۹ نوعی آمیختگی معماری اصیل ایرانی با معماری مدرن، به چشم می خورد.
اختراع ماشین و احداث کارخانه ها، تولید انبوه و به دنبال آن تولید مواد و مصالح جدید ساختمانی از جمله آهن را به دنبال داشت، که با تولید آهن به طور انبوه، معماران از این ماده جدید در ساخت و ساز و احداث بناها استفاده کردند.
تغییر در مواد و مصالح معماری، تغییر در شکل و ساختار معماری بناها را در این دوره به دنبال داشت. به گونه ای که با توجه به تغییرات ایجاد شده در عصر صنعت و نیاز به امکانات جدید شهری، ساخت برخی از بناها از جمله ایستگاه های راه آهن، نمایشگاه ها و کارخانه ها از سوی معماران مورد توجه قرار گرفت.
معماری مدرن به راحتی در زوایای معماری کهن ایرانی رخنه کرد به طوری که در معماری بناهای دوران قاجار تاثیر این سبک معماری به وضوح دیده می شود، اما به هر حال تاثیر معماری مدرن بر بناهای مذهبی، همچون سایر بناها نبود. برای مثال می توان از مسجد سپهسالار نام برد که هر چند ساخت آن به اواسط دوره قاجار و تاثیر معماری مدرن بر معماری آن روز ایران باز می گردد، اما بنای مسجد، در قالب یک مکان مذهبی، نمایانگر ارزش های معماری اسلامی و ایرانی است. هر چند مسجد سپهسالار براساس طرح ها و نقشه های یکی از نخستین فارغ التحصیلان ایرانی در حوزه معماری از اروپا ساخته شد اما در این بنا سبک اصفهانی با تزیینات اسلامی قابل مشاهده است .
(منبع: مصاحبه با «علی رضا بهرمان» کارشناس ارشد مرمت؛ برگرفته شده از وبلاگ معماری و هنر)
در سال ( ۱۲۵۰ ه. ش ، ۱۸۷۱ م.)، که ناصرالدین شاه به اروپا سفر کرد و اولین پادشاه ایرانی که بدون قصد کشور گشایی پا از وطن بیرون گذاشت؛ دارالفنون تاسیس شده بود، و حضور هیئت های اروپایی در پایتخت اشکار بود. .هوسمان در کار باز سازی پاریس بود و گارنیه در کار تکمیل ساختمان اپرای پاریس بود. در چنین وضعیتی است که تحت تاثیر غرب و به دستور ناصرالدین شاه برج و باروری تهران به سبک رنسانس ساخته شده بود (هشت ضلعی با اضلاع نابرابر) و نفوذ معماری اروپا در انواع گوناگون ساختمانها و در خیابان های شهر جا افتاده بود. در حقیت مدتها قبل از انکه شاه راه سفر در پیش گیرد ، این گرایش اغاز شده بود . ویلای سبک اروپایی معیر الممالک کامل ترین نماد ان روند است که تاثیر آن در بنای شمس العماره و تکیه ی دولت نیز که زیر نظر معیر الممالک ساخته شدند به خوبی محسوس است.
ایجاد سرسرای ورودی با پلکانهایی که در وسط سرسرا شروع می شود و از پاگرد
به دو شاخه در جهت مقابل یکدیگر بالا ادامه می یابد تاثیر معماری کشورروسیه
است که این نوع معماری از قبیل کاشیکاری و آئینه کاری و گچبری و ازاره
بندی توام می گردد . و گوشه ای از معماری قاجار را شکل می دهد.
ایجاد
زیر زمین ها با طراحهای زیبا و پوشش های ضربی – آجری – تهیه حوضخانه-
متداول گشتن بادگیر در بنا جهت خنک کردن فضاها و احداث تالارهای بزرگ شاه
نشین و غرفه ها و گوشوارها نمونه ای از بنا ها در کاشان می باشد .
بادگیرهای
زمان قاجار در تهران – یزد – ابرقو – کاشان – سمنان مشاهده می شود که چطور
در دوره قاجار ساختن بادگیر از صفویه اقتباس شده و تکامل پیدا کرده است .
در معماری مذهبی قاجاریه مانند ساختن مسجد – مدارس دینی – تکیه و حسینیه
ها شیوه معماری همان است که در ادوار پیش بوده است – مسجد شاه تهران قزوین –
سمنان – مسجد سید در زنجان و مدرسه سلطانی در کاشان گواه این ادعاست ( رنگ
زرد در کاشیکاری – طرح گلپونه ) در جداره ها و نماها .
از
دوره قاجار تیمچه های وسیع با پوشش ضربی مانند تیمچه حاجب الدوله صدراعظم –
امین اقدس -علاءالدوله در تهران موجود است .اما مشهور ترین و زیباترین
آنها تیمچه امین الدوله در کاشان است.
علاوه بر معماری مذهبی که پیروی از صفویه بوده است معماری کاخ سازی و ساختمان مسکونی آمیزه ای از عوامل معماری ایرانی و اروپایی را در هم آمیخته است. در معماری کاخ سازی – ساختن بادگیر مزین به کاشیکاری و طلا در عمارات و آئینه کاری یک رکن از معماری اصیل ایرانی بوده است.
بناهای مسکونی دوره قاجاریه ، شامل اطاق مرکزی ، ایوان ، با ستون در جلوی ورودی و بعضا در قسمت ورودی خانه و اطاقهای کوچکتر واقع در اطراف اطاق مرکزی بصورت های ساده یا مفصل بنا به صنعت یا قوت مالی احداث شده متاسفانه به جهت استفاده از مصالح نامطلوب مانند چوب و خشت خام و فقدان استحکام بناهای زیادی از دوره قاجاریه بجا مانده است .در بناهای مسکونی دوره ی قاجار (بخصوص در اواخر این دوره) مشخصه ی برونگرایی آرام آرام جایگزین درونگرایی موجود در بناهای مسکونی در پیش از این دوره می باشد که این امر نیز ناشی از تاثیر فرهنگ و معماری غربی در جامعه ی ایرانی می باشد. مانند خانه آجری آقای شیبانی در طبس .
در این عهد ، خانه ثروتمندان بیش از بیش با سر مشق گیری از بناهای اروپایی ساخته می شد. در این میان ستون غالبا نقش مهمی داشت. شاید بتوان گفت استفاده از شیروانی که در این زمان متداول شد ، خود اسباب حضور مجدد ستون در نمای بنا را فراهم اورد . ستون های عظیم تزئین شده و پر نقش و نگار در ویلاها و کاخ های اغنیا پدیدار شد . ستون هایی که مستقیما از مغرب زمین اقتباس شده بودند ، از گوشه و کنار شهر تهران سر برآودند . اغلب این ستون ها، اگر نه در اساس ولی در پرداخت متعلق به سبک باروک بودند، ستون های نمایشی که تصنع ظاهری بر جوهره ی اصلی آنها تقدم داشت.
ویژگی اصلی معماری قاجاری را به حق متکلف بودنش میدانند. این ویژگی را
بهتر از همه میتوان در معماری ویلاهای سبک اروپایی این دوران به وضوح دید.
همگی ویلاها و کاخ های پر زرق و برق ثروتمندان به تقلید یا اقتباس از
طرحهای سبک باروک بنا شد ند و سبک باروک ایرانی را پدید آوردند .نقشهای
پیچیده ی کنده شده بر سنگ و گچبری های تزئینی گل و بته دار بر ستون های
مختلط مجلل و ، از سوی دیگر ، تنوع و گونه گونی طرحها که هر یک به تنهایی
منحصر به فرد بودند، ازویژگیهای برجسته اقامتگاه ثروتمندان در این دوره
بود.این رفتار با ستون نشان می دهد که ارزش نمادین این عنصر معماری درک شده
بود . آیینه کاری، نقش زدن، شیرها، پریهای دریایی و تاجهای گچی ،همه وهمه
رنگ وبوی هنر ایرانی داشتند.
هر چند این نوع معماری خاص اغنیا
بود ، به هر حال در کوچه و بازار نیز دیده می شد.. در اواخر دوره قاجاریه
واوایل عصر پهلوی، ستون در چشم انداز شهری نیز جلوه گر شد،که هر چند با آن
عظمت خود را به رخ نمی کشید، ولی در انواع سبکهای کلاسیک و نیز نوآوریهای
منحصر بفرد در طرح سر ستونها که خاص همان زمان و مکان بودند دیده میشد.از
همین روست که می شود در سنگلج ، چاله میدان و عودلاجان ، در خانه ها و نمای
جلوی حجره های تجّار، ردیفی از ستونها و ایوانهای ستوندار مشرف به خیابان و
حیاط ،همچنین ورودیهای ستوندار و طاقنماها را دید. اینجا و آنجا ، ستون
دوریک ، شکوهمند ومجلل ، وحتی ستون تجریدی شده ایونیایی و مهمتر از همه ،
گونه هایی غنی از ستونهای مختلط یا قرنتی که اغلب از گل و بوته نقشی بر
چهره دارند، به چشم می خورند.
تنه اصلی بعضی از ستونها استوانه
ای شکل است ، ولی بیشتر ستونهایی را می توان یافت که مقطع عرضی آنها چهار
گوش یا شش گوش است و بیشتر به سر ستون توجه شده ، به حدی که پایه و تنه تحت
الشعاع قرار گرفته است. لایه ای از گچ روی تیرهای چوبین را می پوشاند ،
وروی آن موتیفهای تخت دو بعدی گچکاری می شد.
در این دوره از
معماری، منبع الهام بی هیچ شک و شبهه ای غربی است . گفته می شود معمارانی
چون استاد علی محمد خان صانعی ، معمار باشی ، بناهای خود را با استفاده
کارت پستال و عکس ساختمان های اروپایی می ساختند .شاید دقیقا همین دوره از
ساختمان های اصلی ، و اتکا به حافظه و شواهد تصویری محدود بود که امکان
بیان اصالت و پدیداری این سبک در کاخها و بناهای کوچه و خیابان را فراهم
اورد .
شاید اتکای معماران به مدارک دست دومی چون کارت پستال و
نقاشی ، و فقدان هر نوع اموزش رسمی به ایجاد فرم های جدیدی انجامید که از
سر مشقهای اصلی الهام گرفته اند و شباهتی دور با آنها دارند . این نکته را
شاید بارز تر از هر جا بتوان در ستون هایی دید که مقطع چهار گوش و شش گوش
دارند. و بر اغلب آنها ریزه کاریهایی تخت و دو بعدی دیده میشود و یا در
ستونهایی که برداشت هایی تازه از (عمدتا) سر ستون های ایونیانی یا سر ستون
هایی با تزئینات شاخ و برگ اند می باشد ،در اغلب این ستون های غیر مدور
چنان تجریدی بکار رفته که حیرت اور است و در عین حال می توان در انها
اشاراتی به ستون های کلاسیک را دید که منبع الهامشان بوده است .
در اواخر دوران قاجاریه حضور معماری اروپایی در فضاها و در تمامی بخش های ساختمان ها به چشم می خورد. معماران اروپایی در این دوران به ساخت بناهایی در ایران پرداختند که شکل ظاهری و معماری آن با بناهای پیشین ساخته شده در ایران متفاوت بود. در اواخر دوران قاجار و به ویژه با به قدرت رسیدن رضاخان استفاده از مواد و مصالح جدید که در اروپا رایج بود، جایگاه ویژه ای در معماری پیدا کرد که پس از پنج سال و با تشویق و حمایت رضاخان معماران ایرانی از این مواد و مصالح جدید برای ساخت و احداث بناها استفاده کردند.
در زمینه تزیینات معماری نمای داخلی بناها، در اوایل دوران قاجار استفاده از گچ بری و کاشیکاری در نماهای داخلی بناها مشهود است، اما با عبور از این دوره به ویژه با ورود به دوران پهلوی ، استفاده از تزیینات پیچیده در فضاسازی داخلی کاهش پیدا می کند تغییر در میزان به کار بردن تزیینات داخلی بنا، با توجه به افزایش سرعت ساخت و ساز و استفاده از مواد و مصالح جدید در احداث بناها، به وجود آمد.
معماری قاجاری
مدتها بعد از انقراض سلسله ی قاجاریه همچنان در کاخها و بناهای خیابان های
تهران حضور داشت. حدود ۱۰۰ سال همان فرمها و همان سبک ها راه خود را دنبال
کردند – یعنی از زمان جوانی ناصرالدین شاه تا انقلاب مشروطیت و روزگار عشقی
و عارف ، زمان دهخدا و انتشار روزنامه ی صوراسرافیل ، تاسیس مجلس مظفری ،
به توپ بستن همان مجلس به فرمان محمد علی شاه ، حکومت در تبعید احمد شاه ،
جنگ اول جهانی ، و به تخت نشستن رضا خان که تحولاتی جدی ، همچون پایه گذاری
سلطنت جدید و نظمی جدید ، به همراه داشت و … نهایتا سبک تهران کم کم را ه
را به دیگر فرم ها و سبک های معماری واگذار کرد ، اما با این همه اهمیت خود
را برای مدتی طولانی همچنان حفظ کرد .
تهران در این دوره تا
حد زیادی همچنان در حصار های سبک رنسانس زمان ناصرالدین شاه محصور مانده
بود . اگر محلات جدید شهر را بررسی کنیم ، بخصوص محله ی دروازه دولت و حتی
نادری ، بهارستان و امیریه که پس از تخریب حصارها و پر کردن خندق ها به
فرمان رضا شاه ساخته شد ، باز هم نمونه های فراوانی از بناهایی با معماری
سبک تهران (که آمیزه ای از معماری اصیل ایرانی با معماری غربی است) را
ملاحظه می کنیم که معماران و بناهای هنرمند ایرانی انها را در خورذوق خود
بنا کرده اند .البته معماری اروپایی نیز بی حرکت و راکد نمانده بود و دوره ی
تغییر و تحولاتی گسترده را می گذرانید . بذر مدرنیته که از مدتها قبل حتی
در زمان بازدید و اقامت شاهان و شاهزادگان قاجار در پایتخت های اروپایی
پاشیده شده بود ، به بار می نشست و ثمره ی آن فرم های نو و تکنولوژی جدید
ساخت بود.
در حالی که این تحولات در اروپا برآمده از نیازها و
تغییرات حاصله از انقلاب صنعتی و روش های تولید بوجود آمده و به صورتی
کاملا درونزا برای پاسخ گویی به این تغییرات حاصل شده بود ؛ در ایران این
تغییرات بر اثر سطحی نگری ، تقلید و شیفتگی حکام و اشراف جامعه (عوامل
داخلی) و همچنین فشارهای کشورهای استعماری و اروپایی (عوامل خارجی) به صورت
کاملا برونزا و غیر اختیاری تحمیل گردید .
و پرسش نهایی که در این جا مطرح می شود این است: آیا معماری قاجار با توجه
به موقعیت زمانی خاص خود توانسته است وظیفه خود را درباره فراهم کردن
شرایط پدید آمدن معماری مدرن ایران ایفا کند؟
توجه کنیم که
دوره ی قاجار مصادف با زمانی است که پایه های معماری مدرن در اروپا گذارده
شد و برخی بناهای شاخص معماری مدرن پدیدار شده اند و اما در ایران تحولی
اساسی که بتواند معماری مدرن ایران را پایه گذاری کند نمی توان در معماری
دوره قاجار یافت و شاید این یکی از اساسی ترین مسائل تاریخ معماری ایران و
نقصان های اساسی معماری قاجار باشد.
خلاصه کلام آنکه، معماری
قاجار به حق، اصول، مبانی و الگوهای قدیم معماری ایران را ارتقا بخشید و
نوآوری هایی از نظر فضا به وجود آورد. لیکن، به نظر می رسد، قوت لازم خلق
یک معماری نوین را نداشت.
شاید این واقعیت که معماری مدرن در حد شایستگی تاریخی معماری خود را نداریم، از این امر ناشی شده باشد.
(منبع : روزنامه ایران ؛ مصاحبه با مهندس هادی میرمیران)
- در زیر ویژگی های معماری قاجار را به طور خلاصه و به صورت فهرست وار ارائه شده است:
ویژگی های کلان معماری:
- استفاده از پنجره های عمودی مشبک رنگی به نام ارسی
- استفاده از رنگ قرمز یا ارغوانی در کاشی های خشتی هفت رنگ
- استفاده از نقش گل لندنی در کاشیکاری
- استفاده از کنگره های کنار بام کاخها
- استفاده از نقش ومتیف های تخت جمشید
- عناصر تزئینی و نما کاری تحت تاثیر عناصر غربی
- ایجاد ایوانهای عظیم ومرتفع در ورودیها
- مرکزیت بنا با ستون و سرستونها
- بنا ها به شکل مرتفع که حاکی از عظمت وقدرت
- مصالح سنگ وسیمان وآهن
- درونگرا
- تزئینات داخل
- معماری کارت پستالی
- ایجاد پلکان در محور اصلی
- رعایت سلسله مراتب
- تبدیل سه دریها به دو دری
- سقف شیروانی
- ایجاد میادین
تزئینات دوره قاجار :
- کاشی کاری هفت رنگ و لعابهای رنگارنگ
- نمای داخلی گچبری و کاشیکاری
- استفاده از آرایه های چوبی در تزئینات
- شیشه های رنگی
- نقاشی های لندن کاری
- استفاده ازآجر تزئینی قالبی و تراش مخصوص دوره قاجار
- استفاده از تزئینات آئینه کاری
- استفاده از کاشی منقوش و نقش دار ( منقوش اساطیری کهن و درباری )
- استفاده از قواره آجر تراش در تزئینات مکانهای مذهبی
- رسمی بندی وکاربندی
رنگ مسلط به بنا در دوره قاجار:
- رنگ زرد و نارنجی که گوشه ای از معماری قاجار را شکل میدهد.
بناهای مسکونی دوره قاجار:
- شامل اتاق مرکزی ؛ایوان با دو ستون در برابر آن؛اتاقهای کوچک واقع دراطراف اتاق مرکزی بصورت ساده ومفصل
- پلانها کشیده در امتداد بنا
- ایجاد چشم انداز وسیع توسط پنجره ها
- ایجاد زیرزمین با طرحهای زیبا و پوششهای ضربی آجری
- تعبیه حوضخانه
- رواج بادگیر برا ی خنک کردن فضا
- ایجاد سرستونها وستونها در ورودیها
- ایوانهای بلند
- ایجاد پلکان دو طرفه در محور اصلی بنا
- تبدیل سه دری به دو دری و وارد شدن نور مستقیما” به داخل بنا
- تنوع وسبکی وگشا یش فضاها بیشتر
- سقف شیب دار و شیروانی
- آمیزه ای از معماری ایرانی و اروپائی
* از آثار بنا ؛ خانه بروجردی در کاشان – خانه آقای شیبانی در طبس
* درونگرائی جای خود را به برونگرائی در شکلگیری خانه ها میدهد.
تزئینات بکاررفته در خانه ها:
- آیینه های قدیمی با گچبریهای پر کار وظریف
- ستونها وسر ستونها ی مرمرین به سبک اروپائی
- نقاشی دیواری با موضوعات مختلف
- محوطه سازی انگلیسی و فرانسوی با سطوح وسیع چمن کاری
- حوضچه ها وحوض های مربع مستطیل
- آذین بندی فضاها ی داخل وخارج
معماری مکانهای مذهبی :
- همان سبک گذشته ادامه پیدا کرد . پیروی از صفویه
- مساجد کمتری نسبت به دوره های قبل ساخته شد.
- متاسفانه نقاشی وارد مساجد شد .
- استفاده از رنگ زرد – طرح گلپونه در مساجد
معماری صفوی (سبک اصفهانی)
درباره معماری ایرانی و به ویژه معماری ایرانی دوره صفویه، آن گونه که در محافل علمی موسوم است و آن گونه که اروپاییان دانش و بینش ایرانیان را به خواندن نوشتارهای خودشان در زمینه معماری تشویق میکنند، هیچ سخن پرقدرتی شنیده نشده است.آنچه در تدوین فضای معماری ایرانی، شکل دادن و مجهز کردن محور اصلی آمد و شدها و توقفهاست، در دوران صفویه بار بصری بیشتری دارد. در این دوره شهرسازی ایران به استقبال قرینهسازی میرود. کاربرد این شگرد در پیشینههای معماری ایرانی نزدیکیهای زیادی دارد که با اندازههایی که در بلندا افزایش داده میشوند، معماریهای دارای کاربرد اجتماعی دوران صفویه را همانند وسیله ارتباط جمعی _ از راه بصری را متمایز میکند.
آنچه در تدوین فضای معماری ایرانی در نقش نمادین دادن به بناها دارای کاربری همگانی خلاصه میشود، به دست معمارانی که از توان چشمگیر صفویان در آبادانی و تولید فضای ساخته شده بهره میبردند رشد زیادی کرد. نقشهای برخوردار از فروتنی و دارای بار معنوی و نمادین، پیش از صفویه تنها در نقاطی خاص از بناها به چشم میآمدند. در دوران شکوفایی صفویان، دارای وظیفهای تازه شدند تا آن جا تعمیم پیدا کردند و با شالوده کالبد بناها به گونهای ترکیب شدند. در بسیاری از بناهایی که به ویژه در اوج توانمندی صفویان ساخته شدهاند، اهمیت پوششهای تزیینی تا آن اندازه فزونی پیدا میکند که برای فهم شالوده معمارانه فضا باید از آنها عبور کرد تا فراتر از پوششهای تزئینی به شالوده ساختمان پرداخت.آنچه در تدوین فضای معماری ایرانی در زنده بودن و نقشساز بودن معماری در پهنه شهر خلاصه میشود و نزدیک با تعلق بنا به محیط اجتماعی شهر است، در دوران صفویه به گونهای کم و بیش جدا از بافت کالبدی شهر روی به تقویت بناها در محور بلندا میکنند. تا بتوانند بیشترین راه تماس با گستره مکانی خود را هموار کنند. گسترش در ارتفاع بناهای همگانی دوران صفویه، تلاشی برای تایید و تاکید تعلق فرآوردههای معمارانه به شهروندان است. برقراری ارتباط بصری، نخستین گام برای برقرار کردن ارتباط ذهنی شخصی مردمان با بناها به شمار میآید زمینههای مساعدی برای معماری ایرانی وجود دارد تا به معماران اجازه دهند که خصیصههای معماری را به شکلی نو و پیجوی مفاهیمی درخور زمانی که زندگی میکنند، جلوه دهند.
درباره معماری ایرانی و به ویژه معماری ایرانی دوره صفویه، آن گونه که در محافل علمی موسوم است و آن گونه که اروپاییان دانش و بینش ایرانیان را به خواندن نوشتارهای خودشان در زمینه معماری تشویق میکنند، هیچ سخن پرقدری شنیده نشده است. گفت و شنود درباره پدیدار شدن برخی شکلهای ویژه در معماری ایرانی دوران صفویه مستلزم شناخت تاریخ کشور و تلاشهای صفویان دهها سال پیش از به حکومت رسیدن است. به همان اندازه شناخت دگرگونیهایی که در پایتخت کشور درباره معماری و شهرسازی شکل گرفتهاند را، در چارچوب مدنی ایران زمین و به اتکا شناخت ادب و فرهنگ ایران، باید بررسی کرد. بر این پایه است که تلاشهای معماران ایرانی حمایت شده و تشویق میشوند تا از سوی حرکت ملیای که صفویان آغازگر آن بودهاند منزلت خود را در زمینه معماری و شهرسازی بازشناسند.این شیوه از اوایل قرن ۱۱ق/۱۷م شروع شد و در دورة شاه عباس صفوی (سال ۹۹۶- ۱۰۳۸ق/۱۵۸۸-۱۶۲۹م) به مرحلة کمال خود رسید و پس از آن به تدریج سیر زوال را طى کرد شیوة اصفهانى با بهرهگیری از پشتوانههای تاریخى سازهای و آمودیِ (تزیینى) شیوههای پیشین به مختصات و ممیزات خاص خود رسید. اینگونه بهرهگیری، از ویژگیهای فن و هنر معماری ایرانى است و همواره سبب تداوم سنتى آن شده است« کلود انه » در سفر نامه اش اشاره به این تداوم در هنر ایران دارد که آن را از سایر کشور ها متماییز می سازد. برخى از پژوهشگران تجارب معماران آذربایجانى و دست آوردهای شیوة آذری را مقدمة پیدایش شیوة اصفهانى مىدانند که پس از گذر از مناطقى چون یزد، کاشان، قزوین وری در اصفهان کامل شده است. آنان بناهایى چون مسجدشاه ولى تفت، کاروانسرای مجاور مسجد میدان کاشان، مسجد کبود تبریز، و کاخها و باغهای احداث شده در نخستین سالهای حکومت صفوی در قزوین را متأثر از شیوة آذری، و آغاز پیدایش شیوة اصفهانى مىشمارند.شیوة اصفهانى تا پایان دورة صفوی بى کم و کاست در اصفهان متجلى است. در دورة زندیه نیز این شیوه دستمایة معماران بود و با تغییراتى نهچندان کلى اجرا مىشد. پیرنیا ادامة آن را تا اواخر دورة محمدشاه قاجار مىداند و اضافه مىکند که پس از آن تا پایان عصر قاجاریه شیوة انحطاط پذیرفتة اصفهانى کم و بیش رواج داشته است و علت این انحطاط را تاثیر معماری غرب و روسیه بر معماری ایران میداند . پوپ ادامة این شیوه را تا پایان دورة صفوی مىداند و مىافزاید که ساختمانهای بزرگ معدودی که در دورة قاجاریه ساخته شده، فاقد هرنوع امتیازی است .
شیوة اصفهانى را با جلوههای خاص آن در بارورترین مقطع دوران صفوی (عصر شاه عباس اول) مىتوان با این عناصر بازشناخت:
۱٫ شهرسازی،
۲٫ ساخت و سازه،
۳٫ آمودها (تزیینات یا الحاقات غیرسازهای)
شهرسازی:
در اصفهان دورة صفوی براساس سنت دیرینة شهرسازی ایران و با بهرهگیری از تجارب کشورهای اروپایى، مجموعهای از کاخها، کوشکها، بازارها، مسجدهای بزرگ، مدرسهها، کاروانسراها و باراندازها در پیرامون میدان وسیع مرکزی (میدان چوگان) و در کنار خیابان چهار باغ، و نیز پلهایى استوار بر زاینده رود طبق طرح و نقشة سنجیدهای ایجاد شد. این نوسازی و نوآوری گسترده در دورهای کوتاه در سایة امنیت اجتماعى و قدرت دولت متمرکز و امکانات وسیع مالى خزانة ملى و آمادگى فنى – هنری استادکاران برجستة ایرانى امکانپذیر بود. پوپ تصریح مىکند که در این دوره نقشهکشى و طراحى حائز اهمیت بوده.
« پوپ » تصریح می کند که در این دوران نقشه و طرح با رعایت ترکیب و تناسب خلق مىشده است .
« ارنست کونل » اصفهان را به عنوان پایتختى مدرن مىشناسد و مىافزاید که این شهر باید از نظر شهرسازی و آزمایش آگاهانهای که در این زمینه صورت گرفته است، موردتوجه خاص قرار گیرد .
« انگلبرت کمپفر » در توصیف اصفهان عصرشاه سلطان حسین آن را از نظر وسعت بزرگترین شهر آسیا در این سوی رود گنگ مىشمارد و خیابانهای پهن و مستقیم و درختکاریها و جویهای آب روان آنرا مىستاید .
« پیترو دلاواله » ایتالیایى میدان نقش جهان و بناهای اطراف آن را با مشهورترین میدان شهر رم – ( ناوونا )- مقایسه مىکند و به دلیلهای گوناگون آنرا برتر مىیابد.
جان مایه های سنتی به ظاهر تحول یافته در مجموعه آثار کلاسیک که جلوه گاه شیوه معماری اصفهانی بود در عین نمایش غرور ملی و چیره دستی طراحان و معماران روی به انحطاط داشت. پوپ می نویسد : « گرچه معماری صفوی بدعتی را نشان نمی دهد و درخشانترین عصر معماری ایرانی نبوده ، ولی عصر اعتلا و آخرین نمایش معماری اسلامی ایران است.برچیدن بازمانده بساط اندیشه عرفانی ، انزوای متفکران علمی و دینی ، انحطاط نگار گری و رکود ادبیات فخیم ، نشانه های بارز از انحطاط در پی ساخت و ساز های پرجلوه در برداشت ، گویی همه استعداد ها به کار گرفته شد و شیوه ها به کار بشته شد تا در پس عناصر حیرت انگیز ، شروع انحطاط قطعی ایران و متعلقاتش به نمایش گذارده شود.در آثار محققان این دوره چنین بررسی صورت می گیرد و تنها فروپاشی و انحطاط در شقوق مختلف هنری مورد تایید قرار می گیرد.
شاردن در جمله ای کوتاه می گوید: « با مرگ شاه عباس اول ایران از زنده بودن باز ماند »و همچنین ارنست کونل می نویسد : « هنوز پیش از ان که سلسله صفوی سقوط کند ، در تمام شئون هنری گرایش به سوی انهدام آغاز گشته بود.هر اثر از مجموعه آثار کلاسیک دوره شکوفایی بر دیگر آثار به لحاظ فرم و ابعاد و گزینس مکان و عملکرد موثر بود و کل مجموعه در شکل بندی شهر تاثیر گذاشته بود و طرح نو ریخته شهر سازی در اندازه ها و جایگزینی ها و مراتب شکوهمندی هر اثر تاثیر عمده داشت. توازن و تقارن مجموعه و تناسب طلایی آن ها با مجموعه بنما های دوره عباسی در همین انسجام فکر و کاربست دقیق فن و هنر مبتنی بر بینشی نو پدید نهفته باشد. انگلبرت کمپفر در سفر نامه اش می آورد که همسانی و یکنواختی عمارت دوره میدان با چند بنای مجلل به بهرین وجه تنوع مجموعه را پدید می آورد. و در بیان طرح نو ریخته شهر سازی « رضا اصفهانی » مورخ دوره ناصرص می نویسد که شاه عباس بنای شهر تازه را با توجه به موقعیت قرار گیری در کنار زاینده رود ، یک دستی فضا و طبیت بکر آن طراحی کرد.
الف)ایوان فضای احیاء شده :
در شیوة اصفهانى از ایوان نهتنها به صورت فضایى در حد فاصل بیرونى و درونى بنا چونان شیوههای پیش از آن استفاده شد، بلکه این پدیده بهصورت نماسازی در منظر عمومى شهر جایگاه ویژهای یافت؛ مثلاً تکرار ایوانها در بناهای دور میدان نقش جهان به منظر ایوان، نظمى یکدست و تازه بخشید. همزمان با دورة عباسى و بعد از آن ایوانسازی به شیوة اصفهانى در بناهای معتبر و میدانهای بزرگ شهرهای ایران از جمله کرمان رواج یافت.
تعاریف غربیان در خصوص ایوان اکثراً ناقص و نارساست . تیتوس بورکهارت می نویسد : « از مشخصات معماری ایران یکی ایوان است با طاق بند بلند نیم دایره ای .» حال آن که ایوان بنا های قبل از اسلام پوشش با قوس بیضی ایستاده و در دوران اسلامی پوشش با قوس جناغی داشته است و بلندای طاق ایوان بنا به نوع عملکرد اندازه های متفاوتی داشته است.محققان غربى ایوان را به عنوان بخشى از فضای بیشتر بناهای ایرانى، و در دورة صفوی به عنوان بخشى از مجموعة شهری دانستهاند .
ب ) تغییرات در پلانها (ته رنگها):
در شیوة اصفهانى ته رنگ بناها نسبت به شیوههای قبل سادگى بیشتری دارند. در بیشتر بناها حتىالامکان کل ته رنگ در شکلى چهار گوش یا چند ضلعى خلاصه شده است و در آنها کمتر طراحى آزاد دیده مىشود، مگر در بخشهایى که ناچار به تغییر محور بودهاند، مثل وضع قرار گرفتن مسجد امام اصفهان نسبت به میدان نقش جهان؛ با این همه، خود مسجد در مجموع ته رنگى چهارگوش دارد
پیرنیا مىنویسد: پلانها و طرحها اغلب چهارگوش هستند و یا کلاً شکل هندسى شکسته دارند و در آنها برخلاف شیوة آذری «نخیر و نهاز» بر خلاف شیوه آذری دیده نمىشود. گاهى نیز از مربع و مستطیلِ «گوشه پخ» استفاده شده است ، او سادگى ته رنگ و نما را ناشى از محدودیت زمانى و محدود بودن افراد متخصص مىداند.[
عوامل بنیادین ساده گرایی در خود شیوه اصفهانی نهفته است . این شیوه در حیطه نظام متحول جهانداری اوایل دوره صفوی که از سنت جهانداری مغولی فاصله می گرفت و داعیه نو پردازی داشت قوام یافته و به یاری کمال شناختی و زیبا شناختی برخاسته از تحول به نوعی سادگی متناسب با خطوط روشن اهداف سیاسی اجتماعی دست یافت. در دوره شاه عباس اماکن عمومی مانند بازارها ، گذرها ، قهوه خانه ها پیوسته به مجموعه کاخ ها ، فاصله بعید میان مردم و اشراف درباری را تعدیل می بخشید و پای آن را تا حدی که نظم و محدودیت درباری اجازه می داده است به اماکن عمومی باز می کند . چند قهوه خانه بزرگ و آراسته دارای شاه نشین واقع در چهار باغ که در ان جا سخنوری مشاعره و نقالی با مراسمی خاص برگزار می شده است و شاه به همراه سفیران خارجی و درباریان به آن مراکز عمومی می رفتند در اینجا نزدیکی طیف اشرافی به مردم نقش عمده داشته است.و نیز در همین دوره است که میر فندرسکی حکمت را به زبان فارسی سره بیان می کند و در جستجوی معدل فارسی برای واژه ها و اصطلاحات فلسفی است و رضا عباس نقاش ، به طرح های ساده بیان دار دست می یابد و به نقش مشاغل و زندگی روابط مردم می پردازد.در دوره های زندیه و اوایل قاجاریه که ساخت و ساز کمتری صورت می گرفت و استاد کاران معمار نیز در دسترس بودند اصل ساده گرفتن پلان ها و نما را پذیرفته بودند و به عنوان سنت معماری به کار می بستند.
ج) تغییراتدر پوششها و جایگذاریپایهها و دیوارها:
پژوهشگران رواج طاقهای منحنى و گنبدهای ایرانى را مربوط به دوران ساسانى مىدانند که به مثابة یکى از عناصر مهم و اساسى معماری بهدورة اسلامى می رسد.
در دورة ساسانى برای اجرای طاقها قالب نمىبستند و آنها را با روشهای ضربى و رومى و یا با آمیزهای از آن دو مىزدند که در دورة اسلامى نیز همین روش به کار رفته است. در اجرای گنبدها در دورة ساسانى از چفدِ استفاده مىکردند که بسیار مقاوم بود. ولى در دورة اسلامى برای دستیابى به ارتفاع کمتر در طاقها و گنبدها از چفدهای جناغى که از تقاطع دو بیضى پدید مىآید، استفاده کردند. به تدریج در معماری اسلامى انواع چفدهای جناغى با توجه به وسعت دهانه و میزان باری که روی طاق مىآمد، در پوششها به کار گرفته شد.
مقاومترین چفدی که از آن در پوشش دهانههای بزرگ – مانند پیشان مسجدها – استفاده مىشد، چفد چمانه بود که خیزی بیش از نصف دهانه داشت ، اما در شیوة اصفهانى گاه این نظم دیرین که بر مبنای اصول ایستایى استوار است، نادیده گرفته شده، و به جای آن از چفد «پنج او هفت تند» که نسبت به چفد چمانه قدرت باربری کمتری دارد، به کار رفته است و گاه در پوشش دهانههای وسیع به جای استفاده از چفدهای باربر، چفدهای غیرباربر و آمودی چون «پنج او هفت کند یا کفته» اجرا گردیده که به رانش دیوارها و شکست طاق منجر شده است. این اشتباه در پوشش بازارهای گنجعلىخان کرمان و باغشاه فین کاشان شکست و ریزش طاقها را در پى داشته است.عدول از اصول ایستایى تنها به همین جا خاتمه نیافته، گاه در بعضى از ساختمانهای مهم و کلاسیک دیوارهای باربر یا ستون در طبقة بالایى یک بنا، به جای آنکه در امتداد دیوار باربر یا ستون طبقة زیرین ادامه یافته باشد، مستقیماً روی تیزة پوشش طبقة زیرین قرار گرفته است. گرچه تیزة طاق نسبت به سایر قسمتهای آن مقاومت بیشتری دارد، اما با همة مهارت در اجرا باید آنرا عدول از اصول منطقى معماری دانست. نمونة این اشتباه در کاخ – موزة چهل ستون و هشت بهشت اصفهان با بررسى نقشههای طبقة همکف و اول و تطبیق آن دو بر روی هم قابل رؤیت است پیرنیا گرچه این ایرادها را مىشناسد و از آنها به عنوان ضعف اساسى این شیوه یاد مىکند، نهایتاً آنها را معلول بىپروایى و بىباکى معماران آن دوره مىداند
گرچه
بىپرواییهای چند معمار در چند منطقه را در یک دورة تاریخى نمىتوان
ضعف شیوة معماری آن دوره به حساب آورد، ولى چون این پدیدهها در
بناهای کلاسیک و مهم این دوره در اوج شکوفایى این شیوه رخ
مىدهند، به هر صورت درخور توجهند. در شیوة اصفهانى گوشهسازی
زیرگنبدها سادهتر مىشود. بهترین نمونة آن در مسجد شیخ لطفالله قابل
مشاهده است. گدار معتقد است که طرح تبدیل ته رنگ چهار گوش به
مدور در این دوره، راه حل جدیدی است
اما آثار فراوانى پیش از دورة صفوی وجود دارد که در آنها طرح
تبدیل چهارگوشه به دایره به مرحلة کمال رسیده است و این
نوع گوشهسازیها را باید تنها پیروی از سلیقة رایج در سادگى
نقشه و جزئیات ساختمانى بناهای این دوره دانست.
د ) گنبدها :
گنبدسازی در شیوة اصفهانى از لحاظ ساخت و ساز تغییر چندانى نمىکند. گذشته از سادهتر شدن گوشههای زیر گنبد، ساقة گنبد نسبت به «اربانه» (= گریو کوتاه) در گنبدهای شیوة آذری کشیدهتر مىشود و به صورت «گریو» (= گردن) درمىآید که غرض عمدة آن عظمت بخشیدن بیشتر به بنا و استفاده از نور بیشتر برای داخل فضاست به پیروی از همین شیوه و ترکیب و همخوانى با گنبد، گلدستههای مساجد نیز سادهتر، ظریفتر و باریکتر از گلدستههای قدیم مىشوند. گنبدها و گلدستههای مسجد امام و مسجد شیخ لطفالله با مساجد مربوط به شیوههای پیشین از این حیث قابل مقایسهاند.
در شیوة معماری اصفهانى آمودها با الهام گرفتن از کم و کیف رستاخیز هنری، و به مقتضای ساختار کالبدی بناها به طرزی نو اجرا مىشوند:
الف – کاشى هفت رنگ:
کاشى هفت رنگ از ابداعات دورة عباسى است که پس از یک دورة طولانى معرقکاری در معماری ایرانى در بناهای کلاسیک اصفهان به کار مىرود. صفحات منقوش و بههم پیوستة کاشیهای نما و تَرْکهای نگارهدار گنبدها، با رنگهای بدیع و گل و بوتههای استیلیزه شده و نقشهای اسلیمى و هندسى آذین مىشوند.
کاشیهای هفت رنگ از لحاظ دوام نسبت به کاشى معرق عمر کوتاهتری دارند، اما ترکیب نقوش و رنگ آنها از جلوههای زیباشناختى و نیز از مختصات شیوة معماری – هنری اصفهانى است که همزمان با دورة عباسى و پس از آن در بسیاری از بناهای کلاسیک ایران به کار گرفته شده است.
گدار که کاشیهای این دوره را به خوبى مىشناسد، مىگوید: این نوع کاشى دوام و ارزش کاشى معرق را ندارد، اما چون نظر بر این بوده که منظر عمومى بنا آبى باشد، کاشى هفت رنگ بیشتر مطلوب بوده است. وی مىافزاید: در سطح خارجى گنبدها که نیاز به دوام بیشتر در جهت تقابل با عوامل جوی دارد، از این نوع کاشى استفاده نشده است
ب – رنگ:
رنگهای به کار رفته در پوششها و آمودهای بناها یکى از ملاکهای شناخت دورة تاریخى آثار، و نیز یکى از عناصر ارزیابى ذوق و پسند کلاسیک و عمومى اهل فن و هنر و عامه در هر دورة تاریخى است. در آثار قوام یافته با شیوة اصفهانى رنگهای مسلط آبى، فیروزهای، لاجوردی، سفید شیری، نخودی پخته و طلایى است.
پس
از شاه عباس جلوة کلى بنا که آبى رنگ بود، تغییر یافت؛ حتى در
زمان شاه سلیمان طرحها غالباً ناهماهنگ شد و رنگهای قرمز و زرد و
نوعى نارنجى زشت جای بیشتری گرفت. گرچه در اواخر دورة صفوی برای
بازگشت به هنر دورة عباسى کوششهایى شد و آخرین بنای مشهور این دوره
«مدرسة مادرشاه» نمونة عالى رجعت به معماری و هنر دورة عباسى است،
با اینهمه، انحطاط قطعى آغاز شده بود .
ج – نقش بر دیوار:
از مختصات هنری دورة عباسى احیای نقش بر دیوار است که با فضاسازی و مکان گزینى شیوة معماری اصفهانى، تجدید حیات آن ممکن شد. نقشهای روایتى بر دیوار کاخ چهل ستون و نقشهای نفیس تزیینى بر دیوار کاخهای صفوی هر یک نمونهای ارزشمند از هنر متحول نگارگری ایران در آن دوره است.
عموم محققان از این بخش از هنر آمودی این دوره بهسادگى گذشتهاند و اگر از اشارات پوپ و برخى دیگر بگذریم، هیچ نشانهای از تأمل و مطالعه در این هنر احیا شده در شیوة اصفهانى نمىبینیم
د – نورپردازی:
تنظیم نور با توجه به جهت تابش آفتاب و رعایت سنت درونگرایى در بناهای ایرانى صورت گرفته است. دور گردن بلند گنبدها نورگیرهایى تعبیه شده است که هم سنگینى نما را متعادل مىکند و هم نور کافى و غیرمستقیم به داخل مىدهد. نور گیرها در بسیاری از بناها به صورت گلجام است. در نمای خانهها برای هدایت نور غیرمستقیم به درون و جلوگیری از اشراف خارج به حریم خانه، از شبکههای چوبى یا شبکههای آجری «فخر و مدین» استفاده شده است. پوپ مىنویسد: نورپردازی یکى از ویژگیهای چشمگیر مسجد شیخ لطفاللهاست. وی به پنجرههای مشبک در ساقة گنبد توجه دارد که شامل نقشهای زیبای اسلیمى است
دلاواله نیز به نور پردازی در بناهای صفوی توجه داشته است. گزارش او گرچه بسیار گذراست، اما به طور کلى برداشت درستى از نورپردازی فضاهای مسکونى دارد .
ه – آینهکاری و گچبری:
آینهکاری در تالارها و طاق سردرها از آمودهای ابداعى شیوة اصفهانى است که با طرحهای متنوع اجرا شده است. گچ تراش یا گچ معرق نیز از یادگارهای معماری اصفهانى است که در برخى از بناهای حوزة مرکزی ایران مورداستفاده قرار گرفته است. از نمونههای بر جای مانده مىتوان مسجد میدان ساوه، محراب زیر گنبد مسجد جامع ساوه و کتیبة ایوان اصلى مشهد اردهال کاشان را نام برد .
جهانگردان
و حتى محققان غربى نسبت به این بخش از هنر آمودی نیز اشارهای
گذرا داشتهاند. پوپ در مشاهدة اطاق گنبد دار آینهکاری شدة حرم حضرت
رضا(ع)
مىنویسد:
«به نظر مىآید که انسان در میان الماس بزرگى قرار گرفته است» و
کونل در تشریح قصرهای صفوی مىآورد که در این دوره آینهکاری
بهعنوان نوعى تزیین جدید و مجلل رایج گردید و نام آینهخانه از
همین جا گرفته شده است .
و – آجرچینى و آمودهای چوبى:
در این دوره در نماسازی با آجر، برای زیبایى بیشتر استفاده از آجر تیشهداری شده و آب ساب معمول شد. اینگونه آجرکاری گرچه نسبت به شیوههای پیشین جلوة بیشتری داشت، ولى از دوام آن مىکاست. پیرنیا به این نوع آجرچینى اشاره مىکند و به مقایسة آن با آجر آب مال و پیش بر متعلق به شیوههای پیشین مىپردازد و نظر به بىدوامى آجر تیشهداری آن را از ضعفهای این شیوه مىشمارد . استفاده از قوارهبری (برش چوب بهصورت منحنى) نیز در این دوره معمول شد و تنوع و تازگى آن موجب شد که گاه برش آجر نیز در استفادة تزیینى به صورت قوارهبری صورت گیرد. قوارهبری در زمان شاه عباس دوم و شاه سلیمان رواج یافت و پس از یک دوره رکود مجدداً رونق گرفت.نمونة قوارهبری در خانههای قدیمى واقع در جلفای اصفهان قابل بررسى است.تزیینات چوبى نهتنها در درها به صورت کندهکاری و طراحى، بلکه در پوشش داخلى سقفها بااستفاده از انواع قاببندیها و پوشش چوبى ستونها با اشکال تازه به کار گرفته شد. محققان غربى کمترین اشارهای به نوع آجرچینى با قوارهبری ندارند و برخى از آنها تنها زیبایى تزیینات چوبى را ستودهاند .
مشهورترین مجموعهها یا تک بناهای نمایانگر شیوة اصفهانى اینهاست:
در اصفهان:
مجموعة نقش جهان (شامل میدان و بناهای پیرامون آن)، مجموعة خیابان چهار باغ و بناهای کلاسیک ساخته شده در آن، و پلهای ساخته شده در دورة صفوی.
در کرمان:
مجموعة گنجعلىخان که الگوبرداری کاملى از شهرسازی اصفهان در دورة عباسى است.
در شیراز:
مجموعة بناهای کریمخانى که گواهى است بر ادامة این شیوه از لحاظ عمومى و کلى در دوران زندیه
معماری سلجوقی
در دوره سلجوقیان، هنر ایرانی گامی بزرگ برداشت و تاریخ هنر ایران، یکی از درخشانترین دورههای خود را در این روزگار سپری کرد. در این زمان، شهرهای اصفهان، مرو، نیشابور،هرات و ری مرکز و مجمع صاحبان هنر و پیشه بوده است واکنون بسیاری از آثار این هنرمندان، در موزههای داخلی و خارجی دیده میشود. شاهکارهای هنری این هنرمندان شامل معماری، سفالسازی، فلزکاری، کتابسازی، خطاطی، تذهیب، نگارگری و بافندگی است. به همین سبب دوره سلجوقی از لحاظ شیوه کار هنری در تاریخ ایران مشهور است.
هنر معماری در این دوره درخشان و شکوفا به درجه کمال رسید و هنرمندان و معماران چیرهدست آثار فراوانی پدید آوردند. سلجوقیان در معماری به عوامل و عناصری دست یافتند که با آنها بتوان مسجدی بزرگ با حیاط مرکزی و چهار ایوانی و تالار مربع گنبددار، بناهای بزرگ به وجود آورد. این شیوه ساختمان، اساس معماری مذهبی و کاروانسرا و مدرسهسازی ایران است. در این زمان مسجد درشکل تکامل یافته ایرانی خود دارای این ویژگیها شد. در ابتدا محور طولی بنا، سر در ایوان قرار دارد که در برابر آن صحن باز واقع است. دو ایوان در محور طولی و دو ایوان در محور عرضی قرار دارند و شبستانهای گنبددار در پشت طاقنماها واقع شدهاند و در انتهای محور طولی مسجد، محراب جای گرفته است. این نوع نقشه و طرح را میتوان درمساجد جامع اصفهان، مسجد جامع زواره نزدیک اردستان، مسجد جامع اردستان، مسجد قزوین و مسجد جامع گلپایگان، دید. امّا کاملترین نمونه چهار ایوانی مسجد جامع اصفهان است که مجموعه کاملی از تزیینات دوره اسلامی ایران را دربردارد. این بنای تاریخی که به دستور ملک شاه سلجوقی ساخته شد، در حقیقت مجموعهای است ازتحولات معماریها و آثار هنری ایران در هزار سال اخیر. دو گنبد خواجه نظام الملک در قسمت جنوبی و گنبد تاجالملک در قسمت شمالی مسجد، از نظر تکنیک و زیبایی اثر بسیار چشمگیری از دوره سلجوقی است. بنابه گفته پروفسور آرتور اپهام پوپ : «داخل گنبد تاجالملک، معماری گوتیک را به خاطر میآورد». ایوانهای چهارگانه مسجد هر کدام شاهکاری از هنرهاست .
شبستانهای مسجد و همچنین محراب زیبای اولجایتو محمد در پشت ایوان غربی ازجمله زیباترین آثار هنری ایران به شمار میروند. در این مسجد زیبا و کامل بجز سبکهای مختلف معماری، انواع خطوط کوفی، ثلث و نستعلیق به کار رفته است. علاوه بر مسجد باید از مدرسهها وکاروانسراها و مقبرههای این دوره هم نام برد. طبق مدارک تاریخی، تعداد بسیاری مدارس در شهرهایی چون بغداد، نیشابور، توس، اصفهان، هرات، بلخ و ری بنا شده بود. بخش اعظم بناهای غیرمذهبی در این دوره، شامل کاروانسراهاست. اگرچه شبکه راه و ایجاد جادههای خوب، شاهرگ حیاتی تجارت یک کشور محسوب میشود، امّا در گذشتههای دور، بدون وجود کاروانسراها و مسافرخانهها و ایستگاههای میان راه، استفاده مطلوب از جاده امکان نداشت. یکی ازکاملترین کاروانسراهای این دوره «رباب شرف» در ۷۰ کیلومتری جنوب سرخس در راه قدیمی نیشابور ـ مرو است. با وجود خرابیهای ناشی ازمرور زمان، هنوز بسیارزیبا و کامل است. این کاروانسرا دو حیاط در شمال و جنوب دارد و در هر یک از این حیاطها چهار ایوان ساخته شده است. در اطراف حیاطها، اتاقهای متعددی وجود دارد که جای اقامت و استراحتگاه کاروانیان بوده است.
مقبرههای دوره سلجوقی به دوگونه مختلف ساخته شدهاند: به شکل برج و به شکل گنبد، با طرحهای چهار ضلعی، چند ضلعی، دایره یا ترکدار بیشتر مقبرههای این دوره دو طبقهاند: طبقه بالا مسجد وطبقه زیر یا دخمه جای دفن اجساد. درون بیشتراین مقبرهها را یک سقف یا قبه نیم دایره شکل و در خارج، متناسب با بدنه مقبره با گنبد هرمی یا مخروطی یا قبهای پوشانیده شدهاند. از نمونههای خاص این نوع معماری است. مقبره سلطان سنجر در مرو و گنبد سرخ در مراغه، و سه گنبد در ارومیه، با طرح دایرهوار و برج مهماندوست دامغان و برج طغرل در شهر ری با طرح ترکدار. برجهای خرقان و برج دماوند و گنبد علی در ابرکوه و گنبد کبود در مراغه (هشت و ده ضلعی هستند).
باید
به تزیینات ساختمانها هم نظری بیفکنیم: سطوح خارجی دیوار بناها با آجر
نماسازی میشدهاند. کاربرد آجر در معماری این دوره بسیار رواج پیدا کرد و
از انواع طرحهای هندسی در آجر استفاده میشد. هنر آجرتراشی و تزیینی بنا با
آجرهای تراشیده، از قرن پنجم قمری در ایران معمول بوده است. در کنار این
تزیینات بسیار زیبای آجری، کتیبهها و خطوط تزیینی، با استفاده از آجر
تراشیده، یکی از ویژگیهای معماری سلجوقیان است.
ظروف
سفالینی سلجوقیان هم به زیبایی کاشیهای آن دوره ساخته میشد. ظروف باقی
مانده ازاین دوره از نظر تزیین و رنگآمیزی شامل ظروف مینایی، طلایی،
فیروزهای و ظروف سفید هستند که اغلب بدنه این ظروف با مجالس بزم، رزم یا
شکار مزین شدهاند؛ به گونهای که میتوان بهترین مینیاتور زمان سلجوقیان
را در روی ظروف سفالی آن مطالعه کرد.
شیشههای
دوره اسلامی که آغاز آن (قرن هفتم و هشتم میلادی) قرن اول قمری است، از
آمیختگی میان تمدنهای امپراتوری روم شرقی (بیزانس) و پارت و ساسانی، در
ایران حاصل شده است. با توجه به اشیاء شیشهای کشف شده، این هنر در
سمرقند، شهر ری، جرجان و نیشابور رونق بسزایی داشته است. وجود اشیاء
متعلق به سده پنجم تا اوایل سده هفتم قمری حکایت از رونق صنعت شیشهگری در
دوره سلجوقی میکند و با کشف اشیای شیشه در جرجان ونیشابور میتوان نواحی
خراسان و گرگان را از جمله مراکزساخت اشیای شیشهای دانست.
در
این زمان همراه با پیشرفت کلی و کیفی هنر سفالسازی وشیشه، صنعت فلزکاری
نیز مانند دیگر هنرها راه کمال میپیمود. برخی از این ظروف را به طور مشبک
ساخته و برخی دیگر را با نقوش کندهکاری زینت دادهاند. در این صنعت،
ترصیعکاری به ویژه نقرهکوبی در تصاویر وکتیبهها بسیار دیده میشود. در
این زمان «خراسان» در امرتولید آثار فلزی دارای موقعیت ممتازی بوده است.
ادامه این هنر را میتوان در این زمان در بینالنهرین و در موصل پی گرفت.
علاوه بر ظروف مفرغی و برنجی، آثار طلایی و نقرهای فراوانی از دوره
سلجوقیان در دست است که ثابت میکند جواهرسازی هم دراین زمان رونق داشته
است.
بافندگی ازصنایعی است که همیشه در ایران مقامی والا داشته و وتکه پارچهای که از این دوره به دست آمده است، حاکی از وجود صنعت پارچههای ابریشمی در دوره سلجوقیان است. این پارچهها چندان ظریف و زیبا هستند که با تغییر نور تغییررنگ میدادند. صنعت نساجی این زمان از نظر بافندگی، ابتکار انواع طرحها و زیبایی و تنوع رنگها به درجهای عالی رسیده است و شهرهای ری، کاشان و یزد مراکز بزرگ و هم بافندگی این عصر بودهاند. صنعت قالی بافی هم در دوره سلجوقیان رواج داشته است. شکی نیست که ایران در قالیبافی بزرگترین مرکز شرق بوده و دیگرمراکز در این فن از او تقلید و اقتباس کردهاند. کهنترین قالیهای معروف ایران مربوط به قرن ششم قمری در دوره سلجوقیان است. امّا فراموش نباید کرد که فرش پازیریک در دوره هخامنشیان و همچنین قالی چهارفصل یا بهارستان دوره ساسانیان از شاخصترین نمونههای قالی هنری در ایران به شمار میروند.
ایلخانیان و تیموریان
مغولان همچون سلجوقیان با خود متاع فرهنگی وفکری ناچیزی به ایران آوردند. امّا در مواردی ازصنعت و هنر به پایه بلندی رسیدند، از جمله مینیاتورسازی و نقاشی و تذهیب کتاب از این عصر آغاز شد. مغولان به تدریج در برابر هنرهای ایران تحت تأثیر فرهنگ ایران و فرهنگ اسلامی قرارگرفتند و با پذیرفتن دین اسلام حامی علم و ادب و هنرهای اسلامی شدند، به طوری که دربار آنان در بغداد، تبریز و سلطانیه مرکز اهل علم و رجال ادب و هنر گردید. شهرهای مراغه، تبریز و سلطانیه از مراکز مهم قدرت سیاسی در این عهد بودند. رصدخانه معروف مراغه، و تأسیس شهر سلطانیه مربوط به این زمان است. در این دوره بناها، به ویژه ساخت مقبرهها و آرامگاههای برج مانند به همان شیوه دوره سلجوقیان ادامه یافت. همچنین نقشه چهار ایوانی که ازپیش متداول بود، دردوره ایلخانیان نیز برای بناهای مذهبی مانند مسجد وبناهای غیرمذهبی مانند کاروانسرا به کار میرفت.
معماری دوره مغول، مانند دوره سلجوقیان، هم جنبه عمومی داشت و هم جنبه محلی و همانطور که بنای مسجد جامع اصفهان دوره سلجوقی برای معماران دیگر مساجد سرمشق بود، معماران دوره مغول روشهای مراکز بزرگ مثل سلطانیه را اقتباس میکردند و در کنار سنتهای محلی به کار میبردند. همچنین در دوره مغول به تزیینات بناها بسیار توجه میشد. این امتیازات از مشاهده مسجد جامع ورامین، مسجد گوهرشاد مشهد و مسجد کبود تبریز به خوبی ثابت میشود.
سردر مسجد ورامین با کاشیها و آجرهای قهوهای رنگ تزیین یافته است. این مسجد نه تنها از لحاظ ساختمان عظیم و گنبد آجری آن اهمیت دارد، بلکه به خاطر تزیینات کاشیکاری معرق و گچبری و کتیبههای تاریخی آن جزء آثار مهم هنری ایران به شمار میرود.
مسجد
گوهرشاد اگرچه سر در و مدخل مستقلی ندارد و یکی از مجموعه بناهای آستانه
امام رضا(ع) است، امّا طاق عظیم ورودی آن مملو از کاشیکاری و کتیبههای
مفصلی است. بنای مسجد گوهرشاد از هر جهت زیبا و کامل و یکی ازشاهکارهای
معماری دنیاست. مسجد کبود تبریز از بهترین بناهای قرن نهم قمری است که در
زمان جهانشاه قراقویونلو به دستور دخترش صالحه خاتون بنا شده است. نقشه این
مسجد شباهت چشمگیری به نقشه مساجد عثمانیها دارد. این مسجد اگرچه فاقد صحن
و حیاط مرکزی است، امّا صحن مرکزی که با گنبد پوشیده شده، به صورت چهار
ایوانی ساخته شده است. ورودی مسجد با تزیینات کاشیکاری در کمال زیبایی و
ظرافت زینت شده است. دراین کاشیها رنگهای آبی روشن، آبی پررنگ، خاکستری و
سبز چمنی وپررنگ به کار رفته و در برخی موارد، گل و بوته و شاخههایی با
طلاکاری در آن دیده میشود. کاشیکاری و رنگآمیزیها در این مسجد همانگونه
است که هنرمندان در تزیین و تذهیب صفات کتابها به کار میبردند.
علاوه
بر معماری مساجد این دوران، باید به مقبرهها یا آرامگاههای این زمان هم
اشاره کرد. مانند گنبد سلطانیه که یکی از زیباترین بناهای اسلامی و شاهکاری
از معماری دوره ایلخانی است. بنای عظیم گنبد سلطانیه یا مقبره سلطان محمد
اولجایتو (خدابنده) که در اوایل قرن هشتم قمری در نزدیکی زنجان ساخته شده
است. بلندی این بنای هشت ضلعی منتظم قریب ۵۰ متر و بدنه اصلی گنبد و تمامی
ساختمان با آجر ساخته شده که روی آن با کاشی فیروزهای، لاجوردی و آبی
تزیین شده است. گنبد از بیرون، یکپارچه ازکاشی فیروزهای پوشیده شده و در
قاعده آن یک نوار پهن مزین به خط کوفی، تماس رنگ روشن فیروزهای را با آبی
پررنگ لاجوردی، مقرنسها را متعادل میکند. این گنبد را طوری ساختهاند که
بدون ساختن ابنیه متصل و مجاور به آن با ابتکارات هوشمندانه فشارهای جنبی
گنبد را به جانب زمین منحرف کردهاند. در هشت گوشه یعنی محل تقاطع اضلاع
بدنه ساختمان منارههایی به ارتفاع ۵/۳ متر تعبیه شده که فشار وارده گنبد
را عموداً خنثی نماید.
طرح بنای این گنبد که از بناهایی مانند مقبره اسماعیل سامانی و مقبره سلطان سنجر در مرو الهام گرفته، به عنوان سرمشق و مدل در بناهای دیگر، در ایران یا خارج ایران مورد استفاده قرار گرفته است، مانند مقبره امیرتیمور و تاج محل در هند، گنبد غفاریه در مراغه، مقبره علاءالدین در ورامین، مقبره تیمور در سمرقند، هر کدام زیبایی خاص خود را به نمایش گذاردهاند. تزیینات آجرکاری و کاشیکاری رنگی گنبد غفاریه که با طرح هندسی و گل بوته آرایش شده یا خطوط هندسی زیبای مقبره علاءالدین توأم با مقرنسهای زیر کلاهک مخروطی آن یا گنبد کاشیکاری فیروزهای رنگ با طرح ترکدار در مقبره تیمور، از زیباترین و چشمگیرترین بناهای این دوران هستند. جلوههای این زیباییها را میتوان در دیگر بناهای این دوره مثل کاروانسراها و مدرسه هم دید. ایلخانیان برای توسعه و پیشرفت اقتصاد در نقاط کشور؛ به ویژه در ناحیه شمالی و آذربایجان تعداد بسیاری راههای ارتباطی ساختند و برای آسایش کاروانیان در مسیر این راهها و جادهها کاروانسراهای بزرگ و زیبایی با توجه به اقلیم احداث کردند. چون کاروانسراهای سرچم در بین راه زنجان و میانه، یا رباط سپنج در ۵۰ کیلومتری شمال شاهرود.
در نزدیکی مرزافغانستان در چهار کیلومتری شرق شهر خواب و کنار دهکده خرگرد، مدرسه غیاثیه را به سال ۸۴۸ق./ ۱۴۴۵م. دو معمار ایرانی، استاد قوامالدین شیرازی و غیاثالدین شیرازی بنا کردند. بانی این مدرسه، خواجه غیاثالدین پیراحمد خوافی وزیر سلطان شاهرخ بهادر تیموری است. این مدرسه، یکی از مدارس کامل چهارایوانی نیز هست. کاشیهای معرق و آجرهای تزیین شده مدرسه شهرتی خاص دارند.
دوره مغول از لحاظ هنری، مانند زمان سلجوقیان عصر ابتکار و ابداع نبود، با اینهمه در پارهای بخشهای هنری، پیشرفتهای عمدهای حاصل شد. در معماری به آرایش وتزیین بیشتر از طرحهای جدید توجه میشد. مینیاتورسازی ایران و نقاشی کتاب از این دوره آغاز شده و در آسمان هنر ایران درخشید. فن کتابت و استنساخ کتاب در دوره تیموریان به اوج عظمت و کمال خود رسیده است.
همچنین باید افزود که بر قطعات باقی مانده ظروف سفالی لعابدار این دوران تأثیر صنایع چینی کاملاً مشهود است و میتوان چنین حدس زد که از جمله کالاهای وارداتی دراین دوره ظروف چینی بوده است وسفالسازان ایرانی نیز به تقلید از این ظروف پرداختهاند. امّا در امر کاشیکاری باید گفت که در این راه تکامل و پیشرفت بسیاری صورت گرفت. در میانه این کاشیها معمولاً شکل انسان یا جانور به صورت لعاب داده و برّاق نقش شده است ونوشته دور آن به رنگ سفید بر زمینه سورمهای است. نیز در این دوره، محرابهایی با کاشی ساخته شده که در نوع خود بینظیرند. به طور کلی میتوان گفت که صنعت کاشیسازی با بهترین رنگها و لعابها و بریدن کاشی به قسمتهای ریز برای تشکیل قطعات بزرگ موزاییک یا معرق درزمان مغول و به ویژه در عصر تیموریان تکامل یافت وبه اعلاء درجه ترقی رسید.
در عصر سلجوقیان هنر معمارى به شکوفایى و کمال رسید و هنرمندان و معماران آثار فراوانى بوجود آوردند. در این دوره از تلفیق حیاط چهار ایوانى و تالار مربع گنبددار (چهارطاقی)، مسجد بزرگ ایرانى بوجود آمد. بهگونهاى که حیاط مرکزى و چهار ایوان اطراف آن اساس معمارى مذهبى در ایران گردید. نماسازى دیوار بناها با آجر بود و از امکانات هنرى آن استفاده مىشد و نقوش متنوعى از آجر بهوجود مىآورند. هنر آجرتراشى و تزئین بناها با آجرهاى تراشیده شده از قرن پنجم هجرى در ایران معمول و تا اواخر قرن ششم ادامه یافت و کاملتر گردید.
سلجوقیان در بکارگیرى گنبد دو پوسته سعى زیادى داشتند و نوع جدیدى از پایه را براى آن در نظر گرفتند. علت بوجود آمدن گنبد دو پوسته، فضاى داخلى و قالب خارجى بود. گنبد داخلى نیمکرهاى بود ولى گنبد بیرونى به شکل بیضى نسبتاً نوک تیزى اجرا مىشد. نمونهٔ چشمگیر در این مورد گنبد مسجد جامع اصفهان است.
بناى مدرسه از جمله بناهاى مذهبى این دوران بود. مدرسه در سرتاسر امپراتورى سلجوقى گستریش پیدا کرد و داراى ویژگىهایى گشت از جمله صحن چهار ایوانى که ریشه ایرانى داشت. از معروفترین مدارس، مدرسه نظامیه بغداد بود و نیز در اصفهان، نیشابور، بلخ، بصره و … . از دیگر بناهاى مذهبى بناهاى آرامگاهى بودند که در این دوران ساخته شدند.
معمارى غیرمذهبى نیز همدوش معمارى مذهبى بکار مىرفت. معمارى غیرمذهبى رایج در دورهٔ سلجوقیان کاروانسراست که داراى صحن بزرگ و چهار ایوان است.
دورهٔ سلجوقى دورهٔ توازن و تعادل معمارى ایرانى بود که از تجارب پیشین بهره مىگرفت و الگوهاى تازهاى براى آینده ایجاد مىکرد.
در اواخر عهد سلجوقى ترئینات گچبرى و رنگ اهمیت زیادى یافت. کاشى لعابدار فیروزهاى در تزئین معمارى بکار گرفته شد.
از ویژگىهاى این دوران در معمارى استفاده از آجر بود. آجرهاى عالى با جایگیرى ظریف و شکلگیرى هندسى نقوش برطبق سبکى دقیق، ویژگىهاى تزئینى بنا را جلوهگر مىساخت. این امر با توانایى و قدرت تکنیکى اعجابآورى اجرا مىشد.
از مساجد ایران در این دوران مىتوان به مسجد جامع اصفهان، مسجد جامع اردستان، مسجد جامع گلپایگان، مسجد جامع قزوین و از مدارس، مدرسهٔ خارجرد را نام برد. از بناهاى غیرمذهبى که بیشتر کاروانسرا هستند مىتوان رباط شرف، رباط انوشیروان، رباط ملک (سمرقند بخارا) و از برجها و مقابر این دوره که به شکل تپه ساخته شدهاند، و دو طبقه بودهآند، مقابر دایره شکل سه گنبد در ارومیه و برج مدور مراغه و از مقابر نقشه ترکدار، مقبرهٔ پیر، گنبد سرخ و گنبد علویان و از مقابر چند ضلعی، گنبد على در ابرقو، گنبد کبود در مراغه و از برجها، برج دماوند، برج غربى و شرقى خرقان و برج مهماندوست را نام برد.
معماری ساسانی
معماری ساسانی اشاره به سبکی از معماری ایرانی دارد که در دوران ساسانیان به اوج پیشرفت خود رسید. از بسیاری جهات، دوره سلسله ساسانی (۲۲۴-۶۵۱ میلادی) شاهد بیشترین دستاوردهای تمدن ایرانی بودهاست. همچنین سلسله ساسانی آخرین امپراتوری بزرگ ایرانی قبل از تسلط مسلمانان بودهاست. در حقیقت بسیاری از آنچه بعدها به عنوان فرهنگ اسلامی، معماری، نوشتار و دیگر مهارتها شناخته شد متعلق به ایرانیان بود که در جهان اسلام گسترده شد.
سلسله ساسانی، همانند هخامنشی، از استان فارس سرچشمه گرفت است. آنها خود را جانشینان هخامنشیان میدانستند که بعد از دورههای هلنی و سلسله پارت برای بازگرداندن عظمت ایران تلاش میکردند. اما در معماری، با احترام به معماری ساسانی[۱]، روش آنها را پی نگرفتند و بیشتر از معماری عیلامی که معماری بومآورد تریست
سرمشق میگیرند. شاید دلیل آن را بتوان در عدم توانایی حکومت ساسانی در به
کار بردن مصالح گرانقیمت و کمیاب در ایران -سنگ و چوب که در زمان هخامنشیان از مصر و لبنان آورده میشدهاند- و زیاد بودن مصالح خشتی وخاک جستجو
کرد. همچنین بناهای سنگی هخامنشی برای استحکام لازم باید روی خاک سخت
دامنهٔ کوه بنا شوند اما ایرانیان بعد از حملهٔ یونانیها به دشتنشینی
عادت کردهیودند.[۲]
رسم نوشتن روی سنگها (سنگنوشتهها) در این دوره ادامه مییابد.
امپراطوری ساسانی حکومتی بر پایهٔ ایدئولوژی و دین واحد بود[۳] که سعی داشت در تمام جنبههای زندگی انسانها تاثیرگذار باشد. در دین زرتشتی چهار عنصر حیاتی (آب، آتش،باد و خاک) مقدس شمرده میشود و کثیف کردن آنها گناه شمرده میشود.[۴] در این میان به آتش از همه بیشتر اهمیت داده میشده، زیرا که نقش پاک کنندگی داشتهاست. رنگ زرد -رنگ آتش- نیز به عنوان رنگ مورد علاقهٔ ساسانیان شناخته شدهاست.
این بنا به صورت مکعبی است کهاز سنگهای حجاری شده با ابعاد مختلف و بدون ملات به صورت دو جداره ساخته شدهاست. این بنا با الهام از سبک معماری دوره هخامنشی ساخته شده اسمعبد آناهیتا فاقد سقف مسطح بودهاست. این معبد را در عمق ۶ متری از زمینهای اطراف خود ساختهاند تا آب رودخانه شاپور به درون آن سرازیر شود. معبد بیشاپور سمبل یک پرستشگاه آب است و میتوان آن را جایگاه نوازش با آب دانست. یعنی تنها عنصری از عناصر چهارگانه که به الهه ناهید منسوب است. سمبل حیوانی این ربه النوع به شکل گاو میباشد که در اطراف معبد، به صورت قرینه یکدیگر قرار گرفتهاست. این معبد نه تنها از نظر معماری، بلکه از نظر رعایت دستگاههای تنظیم و تقسیم و کنترل آب نیز فوق العادهاست.
در ایران ساسانی سه آتشکدهٔ اصلی و بزرگ وجود داشتهاست که با سه طبقهٔ جامعهٔ اجتماعی ایران مطابقت داشتهاست:
آتشکده آذرگشسب یا آتور گشسب معنی آن را آتش جهنده گفتهاند. این آتشکده در آذربایجان قرار داشته و در قرنهای پیش از فتح اعراب مهمترین مرکز مذهبی شاهنشاهی بود. این آتشکده به طبقهٔ رزمیان و سپاهیان اختصاص داشتهاست. مورخان و جغرافیدانان دوران اسلامی، محل آنرا در شیز، در محل تخت سلیمان کنونی میدانند که کنار دریاچهٔ کوچکی واقع شده و ۱۵۰ کیلومتر از دریاچهٔ چیچست (ارومیه) فاصله دارد.
دخمه
زرتشتیان را با نام برج خاموشان و برج سکوت نیز میشناسند. این دخمه در ۱۵
کیلومتری جنوب شرقی یزد در حوالی منطقه صفائیه و روی یک کوه رسوبی و کم
ارتفاع به نام کوه دخمه قرار گرفتهاست.
کارکرد این برج برای
دفن جنازهها بودهاست. در گذشتهٔ دور جنازهها را بالای برج میگذاشتند تا
خوراک پرندههای شود. بعدها استخوانها را در چاهی میریختهاند. این کار
برای جلوگیری از آلوده شدن خاک بودهاست.
شهر
گورمحلی باستانی است در شهرستان فیروزآباد، استان فارس. این شهر در اوایل
قرن سوم میلادی به دستور اردشیر بابکان بنیاد شد. گور در زمان آبادانی خود،
مرکز بخشی از ایالت فارس به نام کوره اردشیرخورّه بود.
تنها
عنصر شاخص باقی مانده از این شهر برجسست که در مرکز دایرهٔ شهر قرار داشته
و احتمالا بر آن آتش درست میشده. قطر دایرهٔ شهر ۴۵۰ متر بودهست.
قلعهای که روی کوه قرار گرفته و احتمالا برای دفاع از شهر گور ساخته شده بود. وحه تسمیه قلعه به معنای قلعهٔ دستنیافتنی بودهاست.
کاخ سروستان را
بینظیرترین بنای دورهٔ ساسانی دانستهاند. این کاخ در زمان بهرام گور
ساسانی و به دست مهر نرسی وزیر معروف او که صدرات یزدگرد اول و یزدگرد دوم
را نیز عهدهدار بوده ساخته شدهاست. گنبد روی این کاخ دهانهٔ ۱۵ متری را
پوشش دادهاست. استفاده از ستون به شکل کمرنگ وجود دارد. ابعاد و ارتفاع
نسبت به دیگر بناهای دورهٔ ساسانی انسانی تر است.
در کاخ سروستان برای نخستین بار گنبد بر روی پلان مربعی قرار میگیرد. کاری که نیازمند گوشهسازی است و به عنصر اصلی معماری اسلامی تبدیل میشود.
تاق کسرا نام کاخ پادشاهان ساسانی در شهر بغداد در ساحل خاوری رود دجله، از مهمترین و آخرین سازههای دوران ساسانیان است. طاق گهوارهای این بنا دهانهای سی متری را پوشش میدهد، تجربهای که تا قرن نوزدهم در شرق تکرار نشد.
فلکالافلاک یا دژٍ شاپورخواست قلعهای تاریخی در مرکز شهر خرمآباد است. قدمت این قلعه به دوره ساسانیان میرسد. ساسانیان شهری با نام شاپورخواست در حدود منطقه کنونی خرمآباد ساختند که بعدها ویران شد و در حدود سده هفتم هجری خرمآباد فعلی به جای آن بنا گردید. قلعه فلکالافلاک در دوره ساسانی کاربرد حکومتی و نظامی داشته و نام فلکالافلاک در دوره قاجار به آن اطلاق شدهاست.
از تفاوتهای معماری ساسانی و معماری هخامنشی میتوانی به نکات زیر به صورت خلاصه اشاره کرد.
معماری صفوی (سبک اصفهانی)
درباره معماری ایرانی و به ویژه معماری ایرانی دوره صفویه، آن گونه که در محافل علمی موسوم است و آن گونه که اروپاییان دانش و بینش ایرانیان را به خواندن نوشتارهای خودشان در زمینه معماری تشویق میکنند، هیچ سخن پرقدرتی شنیده نشده است.آنچه در تدوین فضای معماری ایرانی، شکل دادن و مجهز کردن محور اصلی آمد و شدها و توقفهاست، در دوران صفویه بار بصری بیشتری دارد. در این دوره شهرسازی ایران به استقبال قرینهسازی میرود. کاربرد این شگرد در پیشینههای معماری ایرانی نزدیکیهای زیادی دارد که با اندازههایی که در بلندا افزایش داده میشوند، معماریهای دارای کاربرد اجتماعی دوران صفویه را همانند وسیله ارتباط جمعی _ از راه بصری را متمایز میکند.
آنچه در تدوین فضای معماری ایرانی در نقش نمادین دادن به بناها دارای کاربری همگانی خلاصه میشود، به دست معمارانی که از توان چشمگیر صفویان در آبادانی و تولید فضای ساخته شده بهره میبردند رشد زیادی کرد. نقشهای برخوردار از فروتنی و دارای بار معنوی و نمادین، پیش از صفویه تنها در نقاطی خاص از بناها به چشم میآمدند. در دوران شکوفایی صفویان، دارای وظیفهای تازه شدند تا آن جا تعمیم پیدا کردند و با شالوده کالبد بناها به گونهای ترکیب شدند. در بسیاری از بناهایی که به ویژه در اوج توانمندی صفویان ساخته شدهاند، اهمیت پوششهای تزیینی تا آن اندازه فزونی پیدا میکند که برای فهم شالوده معمارانه فضا باید از آنها عبور کرد تا فراتر از پوششهای تزئینی به شالوده ساختمان پرداخت.آنچه در تدوین فضای معماری ایرانی در زنده بودن و نقشساز بودن معماری در پهنه شهر خلاصه میشود و نزدیک با تعلق بنا به محیط اجتماعی شهر است، در دوران صفویه به گونهای کم و بیش جدا از بافت کالبدی شهر روی به تقویت بناها در محور بلندا میکنند. تا بتوانند بیشترین راه تماس با گستره مکانی خود را هموار کنند. گسترش در ارتفاع بناهای همگانی دوران صفویه، تلاشی برای تایید و تاکید تعلق فرآوردههای معمارانه به شهروندان است. برقراری ارتباط بصری، نخستین گام برای برقرار کردن ارتباط ذهنی شخصی مردمان با بناها به شمار میآید زمینههای مساعدی برای معماری ایرانی وجود دارد تا به معماران اجازه دهند که خصیصههای معماری را به شکلی نو و پیجوی مفاهیمی درخور زمانی که زندگی میکنند، جلوه دهند.
درباره معماری ایرانی و به ویژه معماری ایرانی دوره صفویه، آن گونه که در محافل علمی موسوم است و آن گونه که اروپاییان دانش و بینش ایرانیان را به خواندن نوشتارهای خودشان در زمینه معماری تشویق میکنند، هیچ سخن پرقدری شنیده نشده است. گفت و شنود درباره پدیدار شدن برخی شکلهای ویژه در معماری ایرانی دوران صفویه مستلزم شناخت تاریخ کشور و تلاشهای صفویان دهها سال پیش از به حکومت رسیدن است. به همان اندازه شناخت دگرگونیهایی که در پایتخت کشور درباره معماری و شهرسازی شکل گرفتهاند را، در چارچوب مدنی ایران زمین و به اتکا شناخت ادب و فرهنگ ایران، باید بررسی کرد. بر این پایه است که تلاشهای معماران ایرانی حمایت شده و تشویق میشوند تا از سوی حرکت ملیای که صفویان آغازگر آن بودهاند منزلت خود را در زمینه معماری و شهرسازی بازشناسند.این شیوه از اوایل قرن ۱۱ق/۱۷م شروع شد و در دورة شاه عباس صفوی (سال ۹۹۶- ۱۰۳۸ق/۱۵۸۸-۱۶۲۹م) به مرحلة کمال خود رسید و پس از آن به تدریج سیر زوال را طى کرد شیوة اصفهانى با بهرهگیری از پشتوانههای تاریخى سازهای و آمودیِ (تزیینى) شیوههای پیشین به مختصات و ممیزات خاص خود رسید. اینگونه بهرهگیری، از ویژگیهای فن و هنر معماری ایرانى است و همواره سبب تداوم سنتى آن شده است« کلود انه » در سفر نامه اش اشاره به این تداوم در هنر ایران دارد که آن را از سایر کشور ها متماییز می سازد. برخى از پژوهشگران تجارب معماران آذربایجانى و دست آوردهای شیوة آذری را مقدمة پیدایش شیوة اصفهانى مىدانند که پس از گذر از مناطقى چون یزد، کاشان، قزوین وری در اصفهان کامل شده است. آنان بناهایى چون مسجدشاه ولى تفت، کاروانسرای مجاور مسجد میدان کاشان، مسجد کبود تبریز، و کاخها و باغهای احداث شده در نخستین سالهای حکومت صفوی در قزوین را متأثر از شیوة آذری، و آغاز پیدایش شیوة اصفهانى مىشمارند.شیوة اصفهانى تا پایان دورة صفوی بى کم و کاست در اصفهان متجلى است. در دورة زندیه نیز این شیوه دستمایة معماران بود و با تغییراتى نهچندان کلى اجرا مىشد. پیرنیا ادامة آن را تا اواخر دورة محمدشاه قاجار مىداند و اضافه مىکند که پس از آن تا پایان عصر قاجاریه شیوة انحطاط پذیرفتة اصفهانى کم و بیش رواج داشته است و علت این انحطاط را تاثیر معماری غرب و روسیه بر معماری ایران میداند . پوپ ادامة این شیوه را تا پایان دورة صفوی مىداند و مىافزاید که ساختمانهای بزرگ معدودی که در دورة قاجاریه ساخته شده، فاقد هرنوع امتیازی است .
شیوة اصفهانى را با جلوههای خاص آن در بارورترین مقطع دوران صفوی (عصر شاه عباس اول) مىتوان با این عناصر بازشناخت:
۱٫ شهرسازی،
۲٫ ساخت و سازه،
۳٫ آمودها (تزیینات یا الحاقات غیرسازهای)
شهرسازی:
در اصفهان دورة صفوی براساس سنت دیرینة شهرسازی ایران و با بهرهگیری از تجارب کشورهای اروپایى، مجموعهای از کاخها، کوشکها، بازارها، مسجدهای بزرگ، مدرسهها، کاروانسراها و باراندازها در پیرامون میدان وسیع مرکزی (میدان چوگان) و در کنار خیابان چهار باغ، و نیز پلهایى استوار بر زاینده رود طبق طرح و نقشة سنجیدهای ایجاد شد. این نوسازی و نوآوری گسترده در دورهای کوتاه در سایة امنیت اجتماعى و قدرت دولت متمرکز و امکانات وسیع مالى خزانة ملى و آمادگى فنى – هنری استادکاران برجستة ایرانى امکانپذیر بود. پوپ تصریح مىکند که در این دوره نقشهکشى و طراحى حائز اهمیت بوده.
« پوپ » تصریح می کند که در این دوران نقشه و طرح با رعایت ترکیب و تناسب خلق مىشده است .
« ارنست کونل » اصفهان را به عنوان پایتختى مدرن مىشناسد و مىافزاید که این شهر باید از نظر شهرسازی و آزمایش آگاهانهای که در این زمینه صورت گرفته است، موردتوجه خاص قرار گیرد .
« انگلبرت کمپفر » در توصیف اصفهان عصرشاه سلطان حسین آن را از نظر وسعت بزرگترین شهر آسیا در این سوی رود گنگ مىشمارد و خیابانهای پهن و مستقیم و درختکاریها و جویهای آب روان آنرا مىستاید .
« پیترو دلاواله » ایتالیایى میدان نقش جهان و بناهای اطراف آن را با مشهورترین میدان شهر رم – ( ناوونا )- مقایسه مىکند و به دلیلهای گوناگون آنرا برتر مىیابد.
جان مایه های سنتی به ظاهر تحول یافته در مجموعه آثار کلاسیک که جلوه گاه شیوه معماری اصفهانی بود در عین نمایش غرور ملی و چیره دستی طراحان و معماران روی به انحطاط داشت. پوپ می نویسد : « گرچه معماری صفوی بدعتی را نشان نمی دهد و درخشانترین عصر معماری ایرانی نبوده ، ولی عصر اعتلا و آخرین نمایش معماری اسلامی ایران است.برچیدن بازمانده بساط اندیشه عرفانی ، انزوای متفکران علمی و دینی ، انحطاط نگار گری و رکود ادبیات فخیم ، نشانه های بارز از انحطاط در پی ساخت و ساز های پرجلوه در برداشت ، گویی همه استعداد ها به کار گرفته شد و شیوه ها به کار بشته شد تا در پس عناصر حیرت انگیز ، شروع انحطاط قطعی ایران و متعلقاتش به نمایش گذارده شود.در آثار محققان این دوره چنین بررسی صورت می گیرد و تنها فروپاشی و انحطاط در شقوق مختلف هنری مورد تایید قرار می گیرد.
شاردن در جمله ای کوتاه می گوید: « با مرگ شاه عباس اول ایران از زنده بودن باز ماند »و همچنین ارنست کونل می نویسد : « هنوز پیش از ان که سلسله صفوی سقوط کند ، در تمام شئون هنری گرایش به سوی انهدام آغاز گشته بود.هر اثر از مجموعه آثار کلاسیک دوره شکوفایی بر دیگر آثار به لحاظ فرم و ابعاد و گزینس مکان و عملکرد موثر بود و کل مجموعه در شکل بندی شهر تاثیر گذاشته بود و طرح نو ریخته شهر سازی در اندازه ها و جایگزینی ها و مراتب شکوهمندی هر اثر تاثیر عمده داشت. توازن و تقارن مجموعه و تناسب طلایی آن ها با مجموعه بنما های دوره عباسی در همین انسجام فکر و کاربست دقیق فن و هنر مبتنی بر بینشی نو پدید نهفته باشد. انگلبرت کمپفر در سفر نامه اش می آورد که همسانی و یکنواختی عمارت دوره میدان با چند بنای مجلل به بهرین وجه تنوع مجموعه را پدید می آورد. و در بیان طرح نو ریخته شهر سازی « رضا اصفهانی » مورخ دوره ناصرص می نویسد که شاه عباس بنای شهر تازه را با توجه به موقعیت قرار گیری در کنار زاینده رود ، یک دستی فضا و طبیت بکر آن طراحی کرد.
الف)ایوان فضای احیاء شده :
در شیوة اصفهانى از ایوان نهتنها به صورت فضایى در حد فاصل بیرونى و درونى بنا چونان شیوههای پیش از آن استفاده شد، بلکه این پدیده بهصورت نماسازی در منظر عمومى شهر جایگاه ویژهای یافت؛ مثلاً تکرار ایوانها در بناهای دور میدان نقش جهان به منظر ایوان، نظمى یکدست و تازه بخشید. همزمان با دورة عباسى و بعد از آن ایوانسازی به شیوة اصفهانى در بناهای معتبر و میدانهای بزرگ شهرهای ایران از جمله کرمان رواج یافت.
تعاریف غربیان در خصوص ایوان اکثراً ناقص و نارساست . تیتوس بورکهارت می نویسد : « از مشخصات معماری ایران یکی ایوان است با طاق بند بلند نیم دایره ای .» حال آن که ایوان بنا های قبل از اسلام پوشش با قوس بیضی ایستاده و در دوران اسلامی پوشش با قوس جناغی داشته است و بلندای طاق ایوان بنا به نوع عملکرد اندازه های متفاوتی داشته است.محققان غربى ایوان را به عنوان بخشى از فضای بیشتر بناهای ایرانى، و در دورة صفوی به عنوان بخشى از مجموعة شهری دانستهاند .
ب ) تغییرات در پلانها (ته رنگها):
در شیوة اصفهانى ته رنگ بناها نسبت به شیوههای قبل سادگى بیشتری دارند. در بیشتر بناها حتىالامکان کل ته رنگ در شکلى چهار گوش یا چند ضلعى خلاصه شده است و در آنها کمتر طراحى آزاد دیده مىشود، مگر در بخشهایى که ناچار به تغییر محور بودهاند، مثل وضع قرار گرفتن مسجد امام اصفهان نسبت به میدان نقش جهان؛ با این همه، خود مسجد در مجموع ته رنگى چهارگوش دارد
پیرنیا مىنویسد: پلانها و طرحها اغلب چهارگوش هستند و یا کلاً شکل هندسى شکسته دارند و در آنها برخلاف شیوة آذری «نخیر و نهاز» بر خلاف شیوه آذری دیده نمىشود. گاهى نیز از مربع و مستطیلِ «گوشه پخ» استفاده شده است ، او سادگى ته رنگ و نما را ناشى از محدودیت زمانى و محدود بودن افراد متخصص مىداند.[
عوامل بنیادین ساده گرایی در خود شیوه اصفهانی نهفته است . این شیوه در حیطه نظام متحول جهانداری اوایل دوره صفوی که از سنت جهانداری مغولی فاصله می گرفت و داعیه نو پردازی داشت قوام یافته و به یاری کمال شناختی و زیبا شناختی برخاسته از تحول به نوعی سادگی متناسب با خطوط روشن اهداف سیاسی اجتماعی دست یافت. در دوره شاه عباس اماکن عمومی مانند بازارها ، گذرها ، قهوه خانه ها پیوسته به مجموعه کاخ ها ، فاصله بعید میان مردم و اشراف درباری را تعدیل می بخشید و پای آن را تا حدی که نظم و محدودیت درباری اجازه می داده است به اماکن عمومی باز می کند . چند قهوه خانه بزرگ و آراسته دارای شاه نشین واقع در چهار باغ که در ان جا سخنوری مشاعره و نقالی با مراسمی خاص برگزار می شده است و شاه به همراه سفیران خارجی و درباریان به آن مراکز عمومی می رفتند در اینجا نزدیکی طیف اشرافی به مردم نقش عمده داشته است.و نیز در همین دوره است که میر فندرسکی حکمت را به زبان فارسی سره بیان می کند و در جستجوی معدل فارسی برای واژه ها و اصطلاحات فلسفی است و رضا عباس نقاش ، به طرح های ساده بیان دار دست می یابد و به نقش مشاغل و زندگی روابط مردم می پردازد.در دوره های زندیه و اوایل قاجاریه که ساخت و ساز کمتری صورت می گرفت و استاد کاران معمار نیز در دسترس بودند اصل ساده گرفتن پلان ها و نما را پذیرفته بودند و به عنوان سنت معماری به کار می بستند.
ج) تغییراتدر پوششها و جایگذاریپایهها و دیوارها:
پژوهشگران رواج طاقهای منحنى و گنبدهای ایرانى را مربوط به دوران ساسانى مىدانند که به مثابة یکى از عناصر مهم و اساسى معماری بهدورة اسلامى می رسد.
در دورة ساسانى برای اجرای طاقها قالب نمىبستند و آنها را با روشهای ضربى و رومى و یا با آمیزهای از آن دو مىزدند که در دورة اسلامى نیز همین روش به کار رفته است. در اجرای گنبدها در دورة ساسانى از چفدِ استفاده مىکردند که بسیار مقاوم بود. ولى در دورة اسلامى برای دستیابى به ارتفاع کمتر در طاقها و گنبدها از چفدهای جناغى که از تقاطع دو بیضى پدید مىآید، استفاده کردند. به تدریج در معماری اسلامى انواع چفدهای جناغى با توجه به وسعت دهانه و میزان باری که روی طاق مىآمد، در پوششها به کار گرفته شد.
مقاومترین چفدی که از آن در پوشش دهانههای بزرگ – مانند پیشان مسجدها – استفاده مىشد، چفد چمانه بود که خیزی بیش از نصف دهانه داشت ، اما در شیوة اصفهانى گاه این نظم دیرین که بر مبنای اصول ایستایى استوار است، نادیده گرفته شده، و به جای آن از چفد «پنج او هفت تند» که نسبت به چفد چمانه قدرت باربری کمتری دارد، به کار رفته است و گاه در پوشش دهانههای وسیع به جای استفاده از چفدهای باربر، چفدهای غیرباربر و آمودی چون «پنج او هفت کند یا کفته» اجرا گردیده که به رانش دیوارها و شکست طاق منجر شده است. این اشتباه در پوشش بازارهای گنجعلىخان کرمان و باغشاه فین کاشان شکست و ریزش طاقها را در پى داشته است.عدول از اصول ایستایى تنها به همین جا خاتمه نیافته، گاه در بعضى از ساختمانهای مهم و کلاسیک دیوارهای باربر یا ستون در طبقة بالایى یک بنا، به جای آنکه در امتداد دیوار باربر یا ستون طبقة زیرین ادامه یافته باشد، مستقیماً روی تیزة پوشش طبقة زیرین قرار گرفته است. گرچه تیزة طاق نسبت به سایر قسمتهای آن مقاومت بیشتری دارد، اما با همة مهارت در اجرا باید آنرا عدول از اصول منطقى معماری دانست. نمونة این اشتباه در کاخ – موزة چهل ستون و هشت بهشت اصفهان با بررسى نقشههای طبقة همکف و اول و تطبیق آن دو بر روی هم قابل رؤیت است پیرنیا گرچه این ایرادها را مىشناسد و از آنها به عنوان ضعف اساسى این شیوه یاد مىکند، نهایتاً آنها را معلول بىپروایى و بىباکى معماران آن دوره مىداند
گرچه
بىپرواییهای چند معمار در چند منطقه را در یک دورة تاریخى نمىتوان
ضعف شیوة معماری آن دوره به حساب آورد، ولى چون این پدیدهها در
بناهای کلاسیک و مهم این دوره در اوج شکوفایى این شیوه رخ
مىدهند، به هر صورت درخور توجهند. در شیوة اصفهانى گوشهسازی
زیرگنبدها سادهتر مىشود. بهترین نمونة آن در مسجد شیخ لطفالله قابل
مشاهده است. گدار معتقد است که طرح تبدیل ته رنگ چهار گوش به
مدور در این دوره، راه حل جدیدی است
اما آثار فراوانى پیش از دورة صفوی وجود دارد که در آنها طرح
تبدیل چهارگوشه به دایره به مرحلة کمال رسیده است و این
نوع گوشهسازیها را باید تنها پیروی از سلیقة رایج در سادگى
نقشه و جزئیات ساختمانى بناهای این دوره دانست.
د ) گنبدها :
گنبدسازی در شیوة اصفهانى از لحاظ ساخت و ساز تغییر چندانى نمىکند. گذشته از سادهتر شدن گوشههای زیر گنبد، ساقة گنبد نسبت به «اربانه» (= گریو کوتاه) در گنبدهای شیوة آذری کشیدهتر مىشود و به صورت «گریو» (= گردن) درمىآید که غرض عمدة آن عظمت بخشیدن بیشتر به بنا و استفاده از نور بیشتر برای داخل فضاست به پیروی از همین شیوه و ترکیب و همخوانى با گنبد، گلدستههای مساجد نیز سادهتر، ظریفتر و باریکتر از گلدستههای قدیم مىشوند. گنبدها و گلدستههای مسجد امام و مسجد شیخ لطفالله با مساجد مربوط به شیوههای پیشین از این حیث قابل مقایسهاند.
در شیوة معماری اصفهانى آمودها با الهام گرفتن از کم و کیف رستاخیز هنری، و به مقتضای ساختار کالبدی بناها به طرزی نو اجرا مىشوند:
الف – کاشى هفت رنگ:
کاشى هفت رنگ از ابداعات دورة عباسى است که پس از یک دورة طولانى معرقکاری در معماری ایرانى در بناهای کلاسیک اصفهان به کار مىرود. صفحات منقوش و بههم پیوستة کاشیهای نما و تَرْکهای نگارهدار گنبدها، با رنگهای بدیع و گل و بوتههای استیلیزه شده و نقشهای اسلیمى و هندسى آذین مىشوند.
کاشیهای هفت رنگ از لحاظ دوام نسبت به کاشى معرق عمر کوتاهتری دارند، اما ترکیب نقوش و رنگ آنها از جلوههای زیباشناختى و نیز از مختصات شیوة معماری – هنری اصفهانى است که همزمان با دورة عباسى و پس از آن در بسیاری از بناهای کلاسیک ایران به کار گرفته شده است.
گدار که کاشیهای این دوره را به خوبى مىشناسد، مىگوید: این نوع کاشى دوام و ارزش کاشى معرق را ندارد، اما چون نظر بر این بوده که منظر عمومى بنا آبى باشد، کاشى هفت رنگ بیشتر مطلوب بوده است. وی مىافزاید: در سطح خارجى گنبدها که نیاز به دوام بیشتر در جهت تقابل با عوامل جوی دارد، از این نوع کاشى استفاده نشده است
ب – رنگ:
رنگهای به کار رفته در پوششها و آمودهای بناها یکى از ملاکهای شناخت دورة تاریخى آثار، و نیز یکى از عناصر ارزیابى ذوق و پسند کلاسیک و عمومى اهل فن و هنر و عامه در هر دورة تاریخى است. در آثار قوام یافته با شیوة اصفهانى رنگهای مسلط آبى، فیروزهای، لاجوردی، سفید شیری، نخودی پخته و طلایى است.
پس
از شاه عباس جلوة کلى بنا که آبى رنگ بود، تغییر یافت؛ حتى در
زمان شاه سلیمان طرحها غالباً ناهماهنگ شد و رنگهای قرمز و زرد و
نوعى نارنجى زشت جای بیشتری گرفت. گرچه در اواخر دورة صفوی برای
بازگشت به هنر دورة عباسى کوششهایى شد و آخرین بنای مشهور این دوره
«مدرسة مادرشاه» نمونة عالى رجعت به معماری و هنر دورة عباسى است،
با اینهمه، انحطاط قطعى آغاز شده بود .
ج – نقش بر دیوار:
از مختصات هنری دورة عباسى احیای نقش بر دیوار است که با فضاسازی و مکان گزینى شیوة معماری اصفهانى، تجدید حیات آن ممکن شد. نقشهای روایتى بر دیوار کاخ چهل ستون و نقشهای نفیس تزیینى بر دیوار کاخهای صفوی هر یک نمونهای ارزشمند از هنر متحول نگارگری ایران در آن دوره است.
عموم محققان از این بخش از هنر آمودی این دوره بهسادگى گذشتهاند و اگر از اشارات پوپ و برخى دیگر بگذریم، هیچ نشانهای از تأمل و مطالعه در این هنر احیا شده در شیوة اصفهانى نمىبینیم
د – نورپردازی:
تنظیم نور با توجه به جهت تابش آفتاب و رعایت سنت درونگرایى در بناهای ایرانى صورت گرفته است. دور گردن بلند گنبدها نورگیرهایى تعبیه شده است که هم سنگینى نما را متعادل مىکند و هم نور کافى و غیرمستقیم به داخل مىدهد. نور گیرها در بسیاری از بناها به صورت گلجام است. در نمای خانهها برای هدایت نور غیرمستقیم به درون و جلوگیری از اشراف خارج به حریم خانه، از شبکههای چوبى یا شبکههای آجری «فخر و مدین» استفاده شده است. پوپ مىنویسد: نورپردازی یکى از ویژگیهای چشمگیر مسجد شیخ لطفاللهاست. وی به پنجرههای مشبک در ساقة گنبد توجه دارد که شامل نقشهای زیبای اسلیمى است
دلاواله نیز به نور پردازی در بناهای صفوی توجه داشته است. گزارش او گرچه بسیار گذراست، اما به طور کلى برداشت درستى از نورپردازی فضاهای مسکونى دارد .
ه – آینهکاری و گچبری:
آینهکاری در تالارها و طاق سردرها از آمودهای ابداعى شیوة اصفهانى است که با طرحهای متنوع اجرا شده است. گچ تراش یا گچ معرق نیز از یادگارهای معماری اصفهانى است که در برخى از بناهای حوزة مرکزی ایران مورداستفاده قرار گرفته است. از نمونههای بر جای مانده مىتوان مسجد میدان ساوه، محراب زیر گنبد مسجد جامع ساوه و کتیبة ایوان اصلى مشهد اردهال کاشان را نام برد .
جهانگردان
و حتى محققان غربى نسبت به این بخش از هنر آمودی نیز اشارهای
گذرا داشتهاند. پوپ در مشاهدة اطاق گنبد دار آینهکاری شدة حرم حضرت
رضا(ع)
مىنویسد:
«به نظر مىآید که انسان در میان الماس بزرگى قرار گرفته است» و
کونل در تشریح قصرهای صفوی مىآورد که در این دوره آینهکاری
بهعنوان نوعى تزیین جدید و مجلل رایج گردید و نام آینهخانه از
همین جا گرفته شده است .
و – آجرچینى و آمودهای چوبى:
در این دوره در نماسازی با آجر، برای زیبایى بیشتر استفاده از آجر تیشهداری شده و آب ساب معمول شد. اینگونه آجرکاری گرچه نسبت به شیوههای پیشین جلوة بیشتری داشت، ولى از دوام آن مىکاست. پیرنیا به این نوع آجرچینى اشاره مىکند و به مقایسة آن با آجر آب مال و پیش بر متعلق به شیوههای پیشین مىپردازد و نظر به بىدوامى آجر تیشهداری آن را از ضعفهای این شیوه مىشمارد . استفاده از قوارهبری (برش چوب بهصورت منحنى) نیز در این دوره معمول شد و تنوع و تازگى آن موجب شد که گاه برش آجر نیز در استفادة تزیینى به صورت قوارهبری صورت گیرد. قوارهبری در زمان شاه عباس دوم و شاه سلیمان رواج یافت و پس از یک دوره رکود مجدداً رونق گرفت.نمونة قوارهبری در خانههای قدیمى واقع در جلفای اصفهان قابل بررسى است.تزیینات چوبى نهتنها در درها به صورت کندهکاری و طراحى، بلکه در پوشش داخلى سقفها بااستفاده از انواع قاببندیها و پوشش چوبى ستونها با اشکال تازه به کار گرفته شد. محققان غربى کمترین اشارهای به نوع آجرچینى با قوارهبری ندارند و برخى از آنها تنها زیبایى تزیینات چوبى را ستودهاند .
مشهورترین مجموعهها یا تک بناهای نمایانگر شیوة اصفهانى اینهاست:
در اصفهان:
مجموعة نقش جهان (شامل میدان و بناهای پیرامون آن)، مجموعة خیابان چهار باغ و بناهای کلاسیک ساخته شده در آن، و پلهای ساخته شده در دورة صفوی.
در کرمان:
مجموعة گنجعلىخان که الگوبرداری کاملى از شهرسازی اصفهان در دورة عباسى است.
در شیراز:
مجموعة بناهای کریمخانى که گواهى است بر ادامة این شیوه از لحاظ عمومى و کلى در دوران زندیه
سبک آذری
آذری، سبکی در معماری اسلامی ایران منسوب به آذربایجان، مشهور به سبک مغول یا ایرانی ـ مغول و مقارن با دوره حکومت ایلخانان بر ایران (۶۵۴-۷۳۶ق/۱۲۵۶-۱۳۳۶م) است. پژوهشگران تاریخ هنر و معماری، غالباً دوران ۱۴۰۰ ساله هنر و معماری ایران بعد از اسلام را به سلسلههای مهم حکومتی نسبت داده و جز تنی چند از اینان چون زکی محمد حسن و ارنست کونل غالباً بیهیچ توضیحی از به کار بردن واژه سبک، که اصطلاحی است فنی، تن زدهاند. تنها ویلبر در تعلیل این نکته نوشته: چون فرمانروایان این روزگاران فقط پشتیبان و فراهمکننده زمینه پیشرفت معماری بودند نه آفریننده آن، به جای به کار بردن واژه سبک، از عنوان سیاسی استفاده میشود.
گرچه
او خود در جای جای کتابش تعبیرات سبک مغول، سبک ایلخانی و گاه سبک معماری
دوره ایلخانی را به کار برده است. در میان این پژوهشگران محمدکریم پیرنیا،
نخستین بار در ۱۳۴۷ش در مقاله سبک شناسی معماری ایران آگاهانه واژه سبک
را به کار برده و به منظور به دست آوردن نامهایی منطقی و مناسب برای چند
بنا که به یک سبک ساخته شده ولی نامهای مغولی، تیموری، قراقویونلو و نظایر
آن گرفته، اصطلاحاتی نو در پژوهش تاریخ معماری ایران بعد از اسلام عرضه
کرده است. وی به پیروی از سبک شناسی شعر فارسی، سبکهای معماری را به
زادگاههای آنها نسبت داده و نامهای خراسانی، رازی، آذری و اصفهانی را در
معماری پیشنهاد کرده است. با توجه به مشخصات تاریخی، جغرافیایی، ویژگیهای
معماری و بناهای بازمانده منسوب به سبک آذری میتوان آن را بر معماری
اسلامی ایران در دوره ایلخانی (مغول) منطبق ساخت. به نظر پیرنیا پس از
استقرار هولاکو در مراغه (۶۵۷ق/۱۲۵۹م) معماری ایران جان تازهای گرفت و سبک
آذری در پی دگرگونی هایی که بر اثر اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حکم بر
جامعه، در سبک رازی (معماری دوره سلجوقی) پدید آمد، از مراغه آغاز شد و با
نام سبک مغولی راه تبریز و سلطانیه را پیموده و به سراسر ایران و خارج
ایران نفوذ کرد و روز به روز آراستهتر شد تا در اوج درخشش خود شاهکارهای
روزگار فرزندان تیمور و به ویژه شاهرخ (۸۰۷-۸۵۰ق/۱۴۰۴-۱۴۴۶م) را پدید آورد.
از این سخن پیرنیا و قراین دیگر در دو مقاله وی، چون ذکر مقبرۀ، شیخصفی
الدین اردبیلی و مسجد گوهرشاد و برخی دیگر از آثار دوره پس از ایلخانی
آشکارا برمیآید که او سبک آذری را بر معماری دو دوره ایلخانی و تیموری
منطبق میسازد. درحالیکه غالب پژوهشگران، هنر و معماری دو دوره مغول
(ایلخانی) و تیموری را جدا از یکدیگر و بهسان دو دوره مختلف به بحث
کشیدهاند. حتی کونل که از این دوره به عنوان، سبک ایرانی ـ مغول، گفت وگو
کرده، اشاره دارد که این دو دوره متوالی با فاصله زمانی کوتاه قابل تشخیص
است. به عقیده وی در دوره نخست که مربوط به ایلخانان است عنصر مغولی بر
کارهای هنری ایران تأثیر میگذارد و در دوره دوم که عنصر مغولی در فرهنگ
ایران حل و هضم میشود سبک تیموری ارزش و اعتبار مییابد. اما به هر حال
باید این واقعیت را در اینجا پذیرفت که گرچه دوره ایلخانی با مرگ ابوسعید
آخرین پادشاه مقتدر این سلسله در ۷۳۶ق/۱۳۳۵م پایان مییابد، ولی چون مرگ او
نه در فعالیت ساختمانی وقفه ایجاد کرد و نه در سبک معماری، ساختمانهای
بقیه سده ۸ق/۱۴م را نیز میتوان جزو این دوره و سبک به شمار آورد.
وجه تسمیه:پیرنیا
به وجه تسمیه این سبک تصریح نمیکند، ولی با توجه به این توضیحات میتوان
به علت این نامگذاری پی برد. این سبک با آمیزش و ترکیب و تلفیق معماری جنوب
و سنتها و روشهایی که از روزگاران کهن، بومی آذربایجان شده بود پدید آمد و
به حق نام آذری گرفت. اما وی روشن نمیسازد که این سبک کی و از سوی چه کسی
و در کجا نام آذری گرفته و در کدام متن کهن یا نو به کار رفته است. البته
توجه و اشاره به معماری بومی آذربایجان در نوشتههای دیگر پژوهشگران
بیسابقه نیست. پیش از پیرنیا، آندره گدار در گفت وگو از مقابر مراغه، که
در نیمۀ دوم قرن ۶ق/۱۲م (پیش از یورش مغول) ساخته شدهاند تعبیر نوع
ساختمان های آذربایجان و معماری آذربایجان را به کار برده است. همچنین وی
در گفت وگو از آرامگاه الجایتو (سلطانمحمد خدابنده)، مهمترین اثر معماری
عصر ایلخانان، به ابنیه پیشین آذربایجان و معماری قدیمی آذربایجانی، عنایت
داشته است.
خاستگاه:برخی
از محققان چون عباس اقبال ماعتقاد دارند، روابط میان جهان اسلام و چین
(مرکز حکومت خان مغول) که از روزگار هولاکو آغاز گردید، تاثیرات متقابلی در
معماری جهان اسلام داشته است. یکی شکل گنبدها که در مقابر و مساجد کاملاً
از معابد چینی و بودایی تقلید شده و دیگری رنگ آبی شفاف در کاشیکاری و
پوشاندن خارج گنبدها از کاشیهای کبود براق. بخصوص بعضی از بناهایی که از
عهد ایلخانان باقی مانده از دور هیات چادرها یعنی یورت های مخصوص اسلات را
دارد. تاثیر شکل یورت ها در مقبره مشهور به دختر هولاکو واقع در مراغه از
همهجا نمایانتر است. ارنست کونل نیز از سرازیر شدن سیلوار طرح هایی از
شرق آسیا به ایران و کشورهای مجاور و تاثیر عنصر مغولی بر هنر ایران در
روزگار ایلخانان سخن گفته است. ولی افزوده، ابداعات و تکامل گذشته آن، آن
قدر نیرومند بود که در مقابل این خطر بتواند استقامت کند. در واقع نوع برج
در ابنیه دوره سلجوقی به همان شکل باقی ماند. بطور مثال قبر دختران هلاکو
در مراغه، درست همان سبکی را دارد که در مقابر نخجوان رعایت گردید. در
برابر این نظرات، کارل دوری عقیده دارد که در معماری این دوره (ایلخانان)
بهطور کامل آنچه سلجوقیان بهطور سنتی توسعه داده بودند، پذیرفته شد و طرح
های مسجد و مدرسه سلجوقی بدون تغییر چشمگیری اجرا میگردید. آرامگاه مادر
دختر هولاکو در مراغه شبیه به معماری آل سلجوق است. سخنان گدار با صراحتی
بیشتر نظر پژوهشگرانی چون اقبال را مردود میسازد. وی شیوه ساختمان گنبد
فوقانی گنبدهای دوپوشه را که از آغاز دوره مغول معمول گردید دنباله شیوه
ساختمانی دوره ساسانیان معرفی میکند و مینویسد: این شیوه در دوره
سلجوقیان نیز گاه به کار رفته و همچنان تا دوره مغول تداوم یافته است. وی
حتی آشکارا مقبره سلطان سنجر و بنای گنبددار سنگ بست و گنبد هارونیه را،
که هر سه در خراسان و از دوره سلجوقیاند، به عنوان الگوهای گنبد سلطانیه و
شنب غازان، دو اثر مهم معماری عصر ایلخانان، معرفی میکند. دونالد ویلبر،
که درباره معماری اسلامی ایران در دوره ایلخانان کتابی مستقل و جامع تالیف
کرده است، آثار ساختمانی این دوره را مرحلهای از تاریخ پیوسته معماری
اسلامی ایران میداند که فُرمهای دورههای قبل و خصوصیات طرح و جزییات آنها
را منعکس میسازد. به عقیده وی فرم های معماری بناهای تاریخی دوره سلجوقی،
میراثی از روزگار ساسانیان است و ویژگی های معماری روزگار سلجوقیان و
ویرانی های هراسانگیز مغولان را پشت سر نهاد و همچنان به جای ماند و از
این راه خصوصیات اساسی گنبد و ایوان برای همه دورههای بعد تثبیت شد.
همچنین به نظر او، معماران دوره ایلخانی همه نقشهها و مصالح و روش
ساختمانی دوره سلجوقی را اقتباس کردند. به ویژه این سخن ویلبر نظر محققانی
چون اقبال را درباره تاثیر شکل گنبدهای چینی بر گنبدهای دوره مغول
(ایلخانی- آذری) یکسره باطل میسازد: گنبدهایی که در این دوره ساخته شده از
لحاظ نسبت به سنت مستقیما به دوره ساسانیان، با واسطۀ دوره سلجوقی
میرسد. پیرنیا برای رد نظر اقبال و هم نظران او با ارایه شواهدی از آثار
بازمانده معماری به بررسی مساله پرداخته است. وی اولاً بناهای رَبع رشیدی،
شنب غازان و دارالشفای یزد را مانند حلقههای مفقوده سلسله بناهای مراغه تا
گنبد سلطانیه میداند و مینویسد: اگر این بناها به جای میماند، سیر تحول
و تکامل سبک رازی (معماری سلجوقی) به آذری آسانتر قابل مطالعه بود.
همچنین گنبد مدرسه ضیائیه یزد را که به تصریح جامع جعفری در سال ۶۲۳ق/۱۲۲۶م
ساخته شده و نیز گنبد جبلیه کرمان و هارونیه طوس را برهانی قاطع بر
بیپایگی این نظر میداند. هرچند اصل سخن پیرنیا درست مینماید و پیش از او
دیگر پژوهشگران نیز آن را آشکارا طرح و تایید کردهاند ولی پایه استدلال
وی سست است، زیرا اولاً به خاک تودههای به جای مانده از رَبع رشیدی، شنب
غازان و دارالشفای یزد نمیتوان استناد کرد، ثانیاً درست است که بنای مدرسه
ضیائیه بنابر تصریح تاریخ یزد در سال ۶۳۱ق/۱۲۳۴م آغاز شده ولی ساختمان آن
در سال ۷۰۵ق/۱۳۰۵م یا ۷۵۰ق/۱۳۴۹م به پایان رسیده است. به بیان روشنتر با
توجه به تاریخ اتمام بنای مدرسه ضیائیه و گنبد آن که از آخرین اجزای ساخته
شده یک بناست این اثر معماری متعلق به دوره ایلخانی (مغول) است نه پیش از
آن.
ویژگی ها:کونل
در گفت وگو از معماری سبک ایرانی مغول، مقابر را جدا از مساجد و مدارس و
دیگر بناها بررسی کرده است. به نظر وی سبک مقابر برجی این دوره همان سبک
دوره سلجوقی است ولی مقابر گنبد دار با گسترش و عظمت بیشتری که مییابند
دستخوش تحول میشوند و به ویژه تاکید بر جنبه عمودی بنا و گنبد هلالی
نوکدار که بر پایه ۸ ضلعی ساخته شده چشمگیر است. وی سبک مساجد این دوره را
نیز دنباله سبکی میداند که در دوره سلجوقیان ابداع شد. با این تفاوت که
طرح آنها در دوره ایلخانی با ایجاد ۴ ایوان، یک نمازخانه و شبستان عظیم
متصل به آنها تکمیل گردید و گسترش بیشتری یافت.
دوری، نخستین نشانه ویژه معماری مغولی را در آرامگاه ها نشان میدهد: گنبد عظیم دولایه و محوطهای کوچک برای مزار.
به
نظر ویلبر معماری اسلامی ایران در طی یک دوره ۳۰۰ ساله (از سلجوقی تا
ایلخانی) سیری منظم و تکاملی داشته است. معماری سلجوقی را میتوان شکل
ابتدایی سبک ایلخانی دانست. ظرافت عناصر ساختمانی یکی از عمدهترین ویژگی
های معماری این دوره است. عناصر و جزییات ساختمانی مشترک با دوره سلجوقی در
این سبک ظریفتر و آراستهتر و کالبد ساختمان ها سبکتر و نازکتر شده.
سبک شدن کالبد بناها امکان ساختن پنجرههای بزرگتر و ایجاد تجانس میان
دیوارهای درونی و بیرونی را فراهم ساخت. نتیجه طبیعی استفاده روزافزون از
پنجرههای بزرگ، روشن شدن داخل ساختمان ها بود و این ویژگی در بناهای
ایلخانی (آذری) درست نقطه مقابل ساختمان های تاریک دوره سلجوقی است. دیگر
ویژگی عمده این سبک تاکید بر ارتفاع بیشتر بناهاست.
روش
هایی که آگاهانه در ایجاد عمودیت بیشتر به کار گرفته شده، گرچه همه نسبت
به دوره پیش تازه نیست، ولی اگر با هم در نظر گرفته شود با فنون دوره
سلجوقی تفاوت دارد:
ویژگی های تزیینات ساختمانی دوره آذری:
مقرنسکاری
که از خصوصیات معمولی معماری سلجوقی بود، در دوره ایلخانان کاملتر و
مفصلتر و متنوعتر شد. برخی از ویژگی های مقرنسکاری های این سبک در دوره
سلجوقی دیده نمیشود. مقرنسکاری گچی معلق، رواج سفیدکاری تمام مقرنس، گرد
آمدن همه مجموعه مقرنس در جاهای هرم شکل یا در مرکز و جلوگیری از پخش اثر
تزیینی بر روی همه دستگاه مقرنس. این ویژگی ها در دوره تیموری به کمال خود
رسید. دیگر ویژگی برجسته تزیینات معماری در این سبک مهارت فوقالعادهای در
گچکاری و به کار بردن آن به انواع گوناگون است. گچ به عنوان کمک و ماده
الحاقی به ساختمان، توپی های تهآجری، روکشی مسطح، برجستهکاری بلند، تزیین
گچی توپر و توخالی، گچکاری وصلهای و گچکاری رنگی تا آنجا که روکاری
آجری در این دوره به تدریج منسوخ شد. پیرنیا با آنکه مینویسد که ویژگی های
شیوه آذری معماری ایران چندان است که میتوان کتاب ها درباره آن پرداخت،
در بیان این ویژگی ها به این چند جمله بسنده کرده است. از ویژگی های این
شیوه یکی قوس و پوشش معروف به کَلیل آذری است که در مجموعه مزار و خانقاه
شیخصفی در اردبیل و همچنین در گنبد خدابنده بیش از هر جای دیگر به چشم
میخورد. به عقیده وی هرجا چنین قوسی باشد باید ردپای معماری آذربایجانی را
جستوجو کرد. از نظر ایشان مشخصات دیگر این سبک عبارتند از ریزهکاری بنا
با آجر و سنگ و خشت رژچین، پوشش لولهای و کجارهای ایوان ها، سادگی شکنج
ها و فیلپوشهای (فیلگوشها، گوشوارها) زیر گنبد، تزیین داخل و خارج بنا با
آجرکاری تزیینی پیشساز و گرهسازی و گچبری پرکار و همچنین آرایش محراب
ها و کتیبههای چشمگیر با قطعات کاشی و با نقش برجسته ، به کار بردن کاشی
معرق و گاهی نقش و نگار زر و لاجورد و شنگرف در داخل بنا.
آثار بازمانده:ویلبر
فهرستی مشتمل بر بیش از ۱۰۰ اثر ساختمانی با توصیف موجز هر یک همراه با
تصاویری از آنها عرضه کرده است. برخی از این آثار عبارتند از: شاهچراغ
(شیراز)، امامزاده یحیی (ورامین)، میلرادکان (۸۸ مشهد)، پیر بکران (لنجان
اصفهان)، غازانیه (تبریز)، رَبع رشیدی (تبریز)، جامع نطنز، آرامگاه شیخ
عبدالصمد اصفهانی (نطنز)، آرامگاه محمد الجایتو (سلطانیه)، جامع علیشاه
(تبریز)، هارونیه (طوس)، مسجد جامع ورامین، شبستان مقبره امام رضا(ع)،
مقبره حمداللّه مستوفی (قزوین)، مسجد جامع سمنان، سردر مسجد جامع اصفهان.
پیرنیا
با توسّعی که در دامنه زمانی این سبک قایل است شاهکارهای بازمانده آن را
چنین میشمرد: آرامگاه خدابنده، مسجد گوهرشاد، جامع ورامین، جامع یزد، جامع
نطنز، مسجد خواجه نصیر مراغه و شمار بسیاری از امامزادهها که در زمان
صفویان به آرایش آنها افزودهاند.
سبک خراسانی
حدود قرن ۱ تا ۴ ه.ق
بناهای زیادی وجود ندارد
مساجد زیاد ساخته شد و تا قرن ها کاخ نمی شاختند
در اوایل قرن ۲ ه.ق ابومسلم خراسانی قیام می کند و به دستور وی در خراسان مساجد بسیاری به نام مساجد شبستانی/بومسلمی/عربی ساخته شد.
شیوه خراسانی
حدود قرن ۱ تا ۴ ه.ق
بناهای زیادی وجود ندارد
مساجد زیاد ساخته شد و تا قرن ها کاخ نمی شاختند
در اوایل قرن ۲ ه.ق ابومسلم خراسانی قیام می کند و به دستور وی در خراسان مساجد بسیاری به نام مساجد شبستانی/بومسلمی/عربی ساخته شد.
ویژگی معماری
مردم واری بناها
دور شدن از تزیینات چه در داخل و چه در خارج
اندک تزیینات موخود هم ادامه ساسانی است اما بسیار کم رنگتر
چفدها در ابتدا همان مازه دازهای ساسانی بود و سقف طاق آهنگ
استفاده از گنبد به خاطر ارتفاع زیاد کم تر مصرف می شده است
بوم آورد بودن مصالح
سیر شکلگیری مساجد
مساجد شبستانی
آتشکده هایی که دیوار رو به قبله آنها بسته می شد
مساجد گیری م/ مسجد نیریز
در دوره های بعد منبر و محراب اضافه شد
مسجد فهرج
پوشش طاق آهنگ
در قسمت های شمالی پوشش نیم گنبد
منار در دوره سلجوقی اضافه شد
نما از سیم گل(ماسه+خاک رس سرند شده+خاک کاه تمیز)
چفدهای دالبری و شکنجی
ارتفاع نسبت به طول و عرض کمی بیشتر است( بر عکس صدر اسلام که ارتفاع زیاد نیست)
چفدهای هلالی و مازه دا
تاریخانه دامغان
اول قرن ۴ ه.
چفدها به مرور تغییر کرده و اکنون جناغ
به شبک پارتی آجرنشینی شده
ستون ها قطور و گرد ۱٫۵ تا ۲ متر و ارتفاع ۳ متر
منار در دوره سلجوقی ، فاصله دار تا مسجد
دهانه میانی شبستان اصلی بلندتر و بزرگتر
ستون ها از نما جلوتر است و تا بام ادامه می یابد
مسجد جامع اصفهان
سنگ بنا در شیوه خراسانی و بعد از ۷۰ سال کاملا تغییر می کند
یک پایه ستون از دوره ساسانی در این مکان پیدا شده است
بنای اولیه خشتی بوده است
مسجد جامع نایین
به شیوه رازی نزدیک است
مسجد اولیه شبستانی بوده
حیاط کوچک کاملا مربع
آجرکاری زیبا در نما
گچ بری در نزدیکی محراب
ستون ظریف و باریک
اولین منار داخل مسجد/ دوره سلجوقی
اولین بار مقصوره در اینجا شکل می گیرد(تزیینات نزدیک محراب)
بعدها کمرپوش اضافه می شود
اولین تبدیل هلالی به جناغی
تکمیل تزیینات در دوره سلجوقی
گچ بری الوان
مسجد جامع نیریز
یک ایوان عمیق-طاق آهنگ
به مرور تغییر کرده/اکنون ۲ ایوانی
سبک پارتی
روشهای معماری سلسله های اشکانی و ساسانی در ایران تحت عنوان شیوه معماری پارتی مشخص می گردد. پس از انقراض حکومت سلوکیان بدست «ارشک » ( بنیان گذار سلسله اشکانیان )، قوم ایرانی نژاد « پارت » بر ایران مسلط می شود و بار دیگر اداره و کنترل کشور بدست ایرانیان می افتد و دوران غلبه عنصر هنری یونان، در ایران خاتمه می یابد. معماری پارتی با معماری پارسی تفاوت های بسیار دارد. در این دوره امکان فراهم آوردن بهترین و مرغوب ترین مصالح ساختمان از دورترین نقاط کشور وجود نداشت، بنابراین ساختمان ها بیشتر با مصالح دم دست و بومی ساخته می شدند. در این دوره معماران بجای بکاربردن تیرهای جهت پوشش افقی سقف ها، روش دیگری را برای پوشش نهایی ساختمان ها بکار گرفتند که شاید مهمترین تحول معماری قبل از اسلام در ایران باشد. بدین ترتیب استفاده از گنبد ( بجای سقف که برای تحمل وزن آن علاوه بر تیر و تیرچه های چوبی داخل سقف، می بایست تعداد زیادی ستون سنگی نیز در زیر آن بکار روند ) شروع می شود. علاوه برگنبد، پوشش های طاقی و قوسی نیز در ساختمان ها همزمان با گنبد آغاز می شوند. به کمک این نوع پوشش ها معماران این دوره توانستند دهانه های بزرگی را بدون نیاز به ستون بپوشانند. تمام پوشش ها در این دوره به تقلید از شکل پوسته تخم مرغ و « هلوچین » ( بیز یا تاب ) ساخته می شوند و به همین دلیل اسامی بیشتر قوس های این دوره از اسم تخم مرغ ( خاگ ) و تاب گرفته شده است مثل « هلوچین » – « بیز » – « خاگی » و مرغانه ». بناهای این دوره دارای حیاطی بودند که ایوان ها بطرف آن باز می شد و اطراف آن ها را باروهایی می ساختند. سیستم « حیاط مرکزی » که از ویژگی های معماری « درون گرای » ایران است در این دوره رسمیت یافت. در این دوره نیز مثل عهد هخامنشیان در ساختمان های با عظمت قرینه بودن بنا ( جفت )، رعایت می شده است. همچنین در بناها یا حتی کاخ هایی که برای اقامت و زندگی ساخته می شوند از سیستم « پدجفت » (عدم رعایت تقارن در ساختمان که باعث تنوع فضاهای معمارانه می گردد ) استفاده می شد و این امر را در کاخ « سروستان » به آن درجه رعایت کرده اند که حتی دو فضای یکسان در این کاخ دیده نمی شود.
مصالح ساختمانی مورد استفاده در زمان اشکانیان بیشتر سنگهای پاکتراش و در زمان ساسانیان اکثرا” از خشت خام، خشت پخته و سنگ لاشه ( لاشه سنگ ) می باشند. برای آراستن ساختمان ها کاشیهای لعابدار و لاجورد و نیز اندود گچ مورد استفاده قرار می گرفت. لازم به توضیح است که هنر گچ بری در زمان ساسانیان به اوج خود می رسد و زیباترین نقوش برجسته گچی در این دوره زینت بخش ساختمان های مختلف می گردند ) هم چنین برای فرش کردن کف کاخ ها از سنگ ریزه های رنگی استفاده می کردند. یکی از ملات های مورد استفاده در این دوره ملات « گیرچارو » ( قیرچارو ) می باشد. ملات قیر چارو تشکیل شده از: شیرآهک، خاک رس شسته شده و آسیا شده، گچ نیم پخته و نیم کوب، گاورس ( ماسه ای با دانه هایی به اندازه ارزن ) شکرسنگ، شیره ساخته انگور یا خرما، بعضی اوقات پشم بز یا پشم شتر نیز به این ملات اضافه می کرده اند. این ملات به علت استحکام زیاد در مقابل فشار و هم چنین داشتن مقاومت مطلوب در مقابل نفوذ آب در دیوار سد ها و پایه پل ها و هم چنین برای اندود سقف ساختمان ها و
… مورد استفاده قرار می گرفته است. هم چنین ملات دیگری بنام « ساروج » ( چارو ) که تشکیل شده شیر آهک، خاک رس لویی و پیرز و احتمالا” خاکستر و … می باشد برای ساخت بناهای آبی مورد استفاده قرار می گرفته است.
یکی دیگر از ویژگی های معماری پارتی استفاده از طرح های متنوع و غیر یکنواخت در بناها است، بگونه ای که حتی دو ساختمان را نمی توان یافت که نقشه های یکسان داشته باشند ( به غیر از رعایت اصول اساسی و عمده )، برعکس طرح کلیساها یا دیگر ابنیه اروپایی که در یک دوره خاص غالبا” دارای طرح و نقشه ای یکسان می باشند. آثار باقیمانده از این دوره غالبا” در خارج از مرزهای فعلی ایران قرا دارند.
از آثار باقیمانده دوره اشکانیان می توان موارد زیر را نام برد : کاخ آشور، کاخ هیترا ( هتره ) که به عربی الحضر گفته می شود، آتشکده تخت سلیمان ( این مکان در دوره ساسانیان به تخت طاقدیس معروف شد )، معبد آناهیتا در کنگاور.
با وجود اینکه روشهای معماری اشکانیان و ساسانیان بطور مشترک تحت عنوان شیوه پارتی نامگذاری شده است و دارای خصوصیات عمده و هماهنگی می باشند، تفاوت هایی نیز در معماری و سایر هنرهای این دو وجود دارد.اشکانیان که بعد از سلوکیان بقدرت رسیدند ( سلوکیان، یعنی همان جانشینان اسکندر مقدونی در ایران اصلا”یونانی بودند و در سلطه خود بر ایران فرهنگ و هنر یونانی را در ایران رواج دادند ) دنباله روی دستاوردهای فرهنگی و هنری یونانی بودند. البته فرهنگ دوره اشکانی یک فرهنگ ایرانی است که تلاش می کند بقایای تسلط یونانیان بر ایران را از میان بردارد و تمدن و فرهنگ ملی را دوباره برقرار نمایند. اشکانیان در این مبارزه پیروز شدند و ابداعات و نوآوریهای آنان الهام بخش و مبنای تمدن ساسانیان و حتی فرهنگ های اسلامی ایران شد. ساسانیان نیز در واقع ادامه دهنده راه پیشینیان خود بودند. اینان خود را از نژاد پارس و وابسته به هخامنشیان می دانستند و جهت بازگردانیدن شکوه و جلال دوره هخامنشیان به ایران تلاش می کردند. بناهای دوره ساسانی درعین حال که نقطه نظرهای معماری هخامنشیان را گوشزد می کند، ادامه دهنده و کامل کننده تکنیک های معماری اشکانیان است. درحالی که اختراع گنبد و استفاده از پوشش های قوسی مهمترین و بزرگترین شیوه معماری پارتی و دوره ساسانی است، توجه به عظمت و بلندی و شکوه در معماری ساسانیان یادآور فرهنگ معماری هخامنشیان است، نقوش برجسته سنگی دوره ساسانیان با همه شباهتی که به حجاری های عهد هخامنشیان دارد، از نظر محتوا و موضوع با آنها تفاوت دارد. در حجاریهای عهد ساسانیان جنبه نقل حکایت و روایت از اهمیت بالایی برخوردار است. همچنین تحرک و تنوع نیز در این آثار بیشتر به چشم می خورد به عنوان مثال در دوره ساسانی پادشاه سوار بر اسب و درحال شکار و یا جنگ نشان داده می شود و در دوره هخامنشی درحالی که سوار برتخت پادشاهی نشسته و به تظلم یک مظلوم گوش فرا می دهد و …اما در دوره اشکانی پیکره ها از تناسب و ابعادی برخوردارند که خاص هنر یونانی است. همچنین توجه به جزئیات و ریزه کاری های موضوع مورد ساخت در این دوره مهمتر از هنر یونانی است. آثار دوره ساسانی معرف عظمت و جلال دربار ساسانی است همانطور که حجاریهای تخت جمشید معرف شکوه و جلال دربار هخامنشیان است.
قوس و گنبد
اختراع گنبد در دوره اشکانیان بزرگترین تحول در معماری قبل از اسلام ایران محسوب می شود. مهمترین ویژگی گنبد ایرانی ساخت آن برروی پلان چهارگوش ( مربع ) است. جهت انطباق پلان دایره برمربع از سیستم گوشوار ( شکنج ) استفاده می شده است. قبل از توضیح بیشتر درمورد گنبد به قوس پرداخته می شود. قوس ( چفد) در معماری ایران سابقه بسیار طولانی دارد. در معبد زیرین زیگورات عیلامی چغازنبیل انواع و اقسام قوس های مختلف جناغی و حتی کلیل مشاهده شده است. در عهد هخامنشیان در ساختمان های رسمی و دولتی از قوس جهت پوشش استفاده نمی شده، بدلیل اینکه امپراطوری هخامنشی امکان تهیه بهترین نوع چوب را جهت استفاده در سقف های افقی ( به عنوان عضو باربر) داشت.و اما در همین دوران خانه های مردم عادی به کمک انواع قوس های « خاگی » و « هلوچین » و حتی « جناغی » ساخته می شدند. بهرحال برای پوشاندن سقف ساختمان دو راه وجود داشته است یا به کمک اعضای باربر ( چوب محکم و آب گرفته شده ) که داخل سقف به عنوان تیراصلی و تیرچه کار می کرده اند، سقف را افقی می زده اند که در این صورت اگر دهانه خیلی بزرگ و وسیع باشد برای نگهداری وزن سقف به ستون احتیاج داشته اند و یا با ایجاد تحدب در سقف آن را بصورت طاق ( پوشش قوسی و منحنی ) درمی آورده اند تا بتواند خود را نگه دارد. مزیت پوشش های قوسی این است که دهانه های نسبتا” بزرگ را بدون احتیاج به ستون براحتی می پوشانده است. راه اول جهت پوشاندن سقف احتیاج به صرف هزینه و وقت و تکنیک زیادی دارد، در نتیجه فقط در بعضی از مقاطع تاریخ معماری و شاید بتوان گفت بندرت به آن برمی خوریم _ دوره هخامنشیان و ندرتا” دوره صفویه ). بنابراین پوشش های قوسی و گنبدی در اکثریت قریب به اتفاق بناهای باستانی بچشم می خورد و در نتیجه شناخت فرم و عملکرد آن ضروری است. در پوشش های افقی ( عهد هخامنشیان ) وزن سقف بطور عمودی به ستونها و دیوارها منتقل می شود و از طریق آنها به زمین می رسد و با عکس العمل زمین خنثی می شود. اینگونه انتقال نیروی سقف به زمین ایده آل ترین حالت ممکن است و با توجه با اینکه ستونها و دیوارهای عمودی براحتی نیروی فشار عمودی را تحمل می کنند ساختمان کاملا” ایستا و پابرجا خواهد بود. اما درمورد پوشش های قوسی و گنبدها مسئله انتقال نیروی سقف ( وزن خود سقف ) به این سادگی نیست. بطور کلی در تمام پوشش های غیر افقی وزن سقف بطور مایل ( تحت یک مولفه مایل نیرو ) بر دیوارها و جرزها اثر می کند. اگر این مولفه مایل را فرضا” به دو مولفه افقی و عمودی تقسیم کنیم: بخشی از نیرو که همراه مولفه عمودی بر جرزها و دیوارها اثر می کند بسهولت به زمین منتقل شده و با عکس العمل زمین خنثی می گردد ( مثل سقف افقی ). ولی مولفه افقی به تنهایی عاملی می شود برای خراب کردن ساختمان ( از هم راندن دیوار ها ). برای خنثی کردن این مولفه افقی نیرو تنها راه حلی که وجود داشته ضخیم کردن دیوارها بوده است. باید دیوارها یا جرزهایی که پوشش قوسی و گنبدی برروی آن قرار می گیرند تا حدی ضخیم بشوند که جلوی اثر مولفه افقی نیرو را بگیرند. برآیند دو مولفه افقی و عمودی را که یک جهت اثر مایل پیدا می کند نیروی رانش یا نیروی از هم گسستن می گویند. در طاق کسری برای جلوگیری از نیروی رانش حاصل از وزن سقف قطر جرزها را در پائین به ۷ متر رسانده اند. البته هرچه از پائین به بالا می رویم ضخامت جرزها کمتر می شوند.
در هیچ دوره ای از تاریخ معماری ایران نیم دایره به عنوان قوس باربر مورد استفاده قرار نگرفته است. چون معماری ایرانی به تجربه می دانسته که نیم دایره در مقام مقایسه با قوس های خاگی ( هلوچین ) از مقاومت بسیار ناچیزی برخوردار است. اگر یک قوس را حول محور تقارن عمودی دوران دهیم پوسته ای که در فضا ایجاد می شود گنبد است. بنابراین گنبد از دوران یک قوس حول محور تقارن عمودی آن بوجود می آید. ( این تعریف ریاضی گنبد است. ) از ویژگی های گنبد ایرانی این است که آنرا برروی زمینه چهارگوش بنا می کرده اند. برای این کار می بایست اول مربع را به هشت گوش و سپس شانزده گوش و بالاخره به دایره تبدیل می کردند و این کار فقط با پوشش گوشه ها امکان پذیر می شد. معماران ایرانی برای پوشش گوشه ها دو روش پدید آوردند کی یکی را « سکنج « و دیگری را « ترنبه » می گویند. شکنج، کنج بیرون جسته و ترنبه حفره پیش آمده است. سکنج و ترنبه با چوب و سپس بکمک طاق های کوچک بیضی و شیپوری اریب بصورت فیلپوش و گوشوار ساخته می شدند. بطور کلی در فرم های قوسی و گنبد
انتقال نیروی وزن اصولا”با مکانیزم پوسته ای (غشایی ) و اندکی نیروی خمشی صورت میگیرد. از اینرو فرم های قوسی شکل هلوچین و خاگی مناسب هستند چون شکل آنها به منحنی انتقال نیروها ( منحنی « فونیکلوریک » که معمار سنتی ایران آنها را میانتار می نامیده است ) نزدیک است لذا قوس های خاگی مقاوم تر و بادوام تر از سایر قوسهای شناخته شده است. در سرزمین های دیگر مثلا” روم یا یونان شکل نیمکره را برای گنبد بر می گزیدند و چون منحنی نیروها میانتار رانش بر شکل نیم دایره ( نیم کره ) منطبق نمی شود برای جلوگیری از رانش ناگزیر از ضخیم نمودن بیش از حد جرزهای جانبی گنبد خانه و حتی خود پوسته گنبدی بوده اند در صورتیکه معماران ایرانی شکلهای تخم مرغی و هلو چین ( بیز – تاب ) را برای ساخت گنبد یا قوس بکار می بردند که این فرم ها خودبخود میانتار رانش بوده اند. این حسن انتخاب برای فرم قوس و گنبد ضمن اینکه حاکی از درک والای فنی معمار ایرانی است به او اجازه میداد که بتواند ضخامت گنبد را در پاکار ( شروع گنبد از پائین ) تنها به اندازه یک شانزدهم دهانه گنبد بگیرد که البته هرچه بالاتر میرفت نازکتر می شد تا به « کلاله » می رسید. بتدریج هرقدر گنبد از پاکار به بالا می رود ( کلاله ) ضخامت پوسته آن کمتر می گردد.
لاچسبانی
روش لاچسبانی جهت پوشش طاق های قوسی شکل گهواره ای بدین ترتیب است که لایه های خشت خام و یا آجر که برای ساختن طاق بکار می رفته اند با انحرافی نسبت به صفحات قائم فرضی ساخته می شدند. بدین ترتیب طاق از حلقه های قوسی شکلی تشکیل می شده است که هر حلقه بر روی حلقه پیشین ساخته می شده است و هر حلقه نسبت به صفحه قائم مایل بوده است. مایل بودن حلقه های تشکیل دهنده این نوع طاق ها باعث می شده است که ملات مورد مصرف بین لایه های مختلف بیشتر و بهتر آن ها را بهم بچسباند ( چون نیروی وزن این لایه ها بر آنها اثر کرده و باعث بیشتر فشرده شدن ملات میشده است. ) بهرحال ساختمان طاق ها به این ترتیب از یک انتها شروع شده و بتدریج در درازای طاق پیش می رفته است.
دیوار انتهایی که وزن لایه های مایل بر آن اثر می کند اسپر به معنای سپر و یا دیافراگم خوانده می شود. دیوارهای عمودی که قوس بر روی آن دو واقع می شود و برای جلوگیری از نیروی رانش طاق مجبوریم ضخامت آنها را در پائین زیاد کنیم « پاکار » خوانده می شود. بهترین نمونه از سیستم لاچسبانی طاق کسری در تیسفون می باشد که در حدود سال ۵۵۰ میلادی ساخته شده است. بدلیل اینکه پاکارها بتوانند براحتی نیروی عمودی وزن سقف و همچنین نیروی رانش جانبی سقف را تحمل کنند ضخامت آن ها را زیاد می گیرند. هرگونه عامل تضعیف کننده مثل حفره یا درب یا پنجره برروی دیوارهای جانبی طاق موجب خرابی طاق می شود بهمین دلیل معمولا” روی پاکارها درب یا پنجره یا … وجود ندارد.نمونه سیستم طاق و قوس سازی دوره اشکانی در کاخ هترا بکاررفته است. مهندسین و معماران سنتی ایران کاملا” به رفتار مکانیکی و استاتیکی قوس ها و گنبدها آشنا بوده اند و بهمین دلیل نمونه های برجسته و بی همتایی از این سیستم ساختمانی را در ایران به وفور مشاهده می کنیم. ( چه قبل و چه بعد از اسلام )
سیستم چهار طاقی
سیستم ساختمانی چهار طاقی از زمان اشکانیان و ساسانیان در ایران پدید آمده است. چهارطاقی در واقع یکی از فرم های احداث گنبد بر روی پلان چهارگوش است که به دلیل سادگی و بی پیرایگی و درعین حال خلوص و وحدتی که در این نوع ساختمان وجود دارد یکی از جاافتاده ترین و رایج ترین فرم های ساختمانی شیوه پارتی است. تمام آتشکده های اشکانی و ساسانی با این سیستم ساختمانی ساخته شده بودند چهارطاقی در عین سادگی، گیرا و روحانی است و باعث ایجاد آرامشی خاص می گردد. این ویژگی ها که نمایانگر تکامل فرم ساختمانی گنبد بر روی پلان مربع است در چهارچوب کشور ایران باقی نماند و فرهنگ های سرزمین های دیگری را نیز تحت تاثیر قرار داد و به سرزمین های شرق و غرب ایران راه یافت. در شرق در معابد بودایی و در غرب در مساکن مقدس مسیحیان نفوذ کرد و سبک های معماری ایشان را تکامل و غنی بخشید. در ایران بعد از اسلام نیز در ساختمان مساجد بکار گرفته شد ( دوران صدر اسلام ) و بسیاری از مساجد و مقابر دوران اسلامی ایران ملهم از این روش عالی ساختمانی است. به همراه این سبک، سیستم ساختمانی چهار ایوانی که دارای یک حیاط سرباز و مرکزی نیز بود گسترش یافت. بسیاری از خانه ها و اماکن مسکونی با سیستم چهار ایوانی ساخته شدند. هنوز هم نمونه های خانه های چهار ایوانی در یزد و کرمان ( مناطق زرتشتی نشین ایران ) بسیار بچشم می خورد. علاوه بر خانه های مسکونی، سیستم چهار ایوانی برای ساخت مساجد و مدارس و … نیز مورد استفاده قرار گرفت. در بعضی از نمونه های آتشکده ها ( چهارطاقی ها ) در اطراف بنا راهرویی ایجاد می کرده اند که در هر چهار طرف دیوار آن یک ورودی ساخته می شده است. آتش مقدس و جاویدان کاملا” در وسط و زیر گنبد نگهداری می شده است. در برخی از آتشکده ها در جلوی آن ها حوض آب و احتمالا” بناهایی وابسته به آتشکده قرار داشته است. در آتشکده های بزرگ، جلوی فضای چهارطاقی یک ایوان قرار داشت که همین شکل بعدها در ساختمان مساجد مورد تقلید قرار گرفت. آتشکده ها علاوه بر عملکرد مذهبی و عبادی، دارای عملکردهای قضایی، آموزشی و گاه درمانی نیز بوده اند.
با توجه به شکل ۸ تقسیمات ویژه هندسی در نمای آتشکده ها مشخص می شود. مربعی که دوره ظاهری نمای چهارطاقی قرار گرفته است همان ابعاد مربع دوره ظاهری پلان چهارطاقی را دارا است و بنابراین می توان گفت که تقریبا” حجم چهارطاقی درون یک مکعب محاط می گردد و می گنجد. چنین حالتی را در معماری خالص گرایی ( پوریسم ) می گویند. ( پوریسم در واقع توجه به فرم های اصیل هندسی شکل مکعب و انطباق آن با حجم ساختمان می باشد. ) توضیح خالص گرایی در معماری بسیار مفصل و طولانی است که در این جا فقط به ذکر جمله ای از آن اکتفا شد.
در خاتمه این بحث ضمن مقایسه معماری مجموعه پاسارگاد و تخت جمشید مجددا” نیم نگاهی به شیوه معماری پارسی افکنده می شود. مطالبی که پیرامون مقایسه این دو مجموعه ذکر می گردد از مجله گزارش های باستان شناسی نقل می شود: نکات و رموزی که در هر دوی این آثار بطور مشترک وجود دارند عبارتند از: الف) درگاه تالارهای پذیرایی و بار عام و تالار مشاوره که محل اجتماع سران قوم و عشایر و دستجات در جشن های ملی و مذهبی بوده همه جا پهن و مرتفع و با سنگ ساخته شده است، درحالی که درگاه تالارهای اختصاصی کم عرض و کم ارتفاع می باشند. ب) دورتادور ایوان و گاهی در تالارها سکوهایی از سنگ صیقلی شده برای نشستن ساخته شده بود که هم اکنون هم قسمتهایی از آن سکوهای سنگی در هر دو محل موجود است و جلب نظر می کند. ج) گرداندن یک حاشیه سنگی دورتادور بنا اطاق ها و ایوان ها از سنگ های صیقلی شده بسیار ظریف، همانطور که درحال حاضر یک ردیف کاشی قرمز سنگی در اطراف و پاکار اتاق ها می گردانند. د) بکاربردن مواد قرمز رنگ بجای چسب در محل اتصال سنگ ها و جای وصالی آن ها. ن) صیقلی کردن سنگ ها تا حدی که مثل آینه شفاف و صاف بودند و تصویر اشیاء و اشخاص در آنها منعکس می شده است. و) بکاربردن آجرهای بزرگ در طاق های ضربی و جاهایی که خشت خام تاب مقاومت نداشته است و به کار بردن ملات قیر بین آجرها با این تفاوت که آجرهای مجموعه پاسارگاد ضعیف ترند. ه ) بست های آهنی ( برنجی ) که جهت استحکام بنا دو سنگ را به یکدیگر متصل ساخته ، در هر دو مجموعه زیاد به کار رفته است . این بست ها به دم چلچله ای معروف شده اند . وصالی نقوش و سنگ هایی که معیوب بوده اند با یک تکه از سنگ دیگر و مخصوصا” در پاسارگاد و در کاخ اختصاصی کوروش بسیاری از این وصالی ها دیده می شود و چه بسا که تکه های وصالی شده در حدود یک یا دو سانتی متر مربع میباشند. ی ) ساختن دیوار های قطور خشتی در اطراف قصور و تالارها . سفید کاری اتاق ها با گچ و نقاشی بدنه اتاق و سقف با نقش و نگارهای مختلف و متنوع ، ر) گل های ۱۲ برگ که در همه جا زینت بخش نقوش برجسته سنگی تخت جمشید شده در پاسارگاد نیز دیده می شوند . برگ های پاسارگاد به جای یک خط ، دو خط موازی دارند و از این حیث بر نقوش تخت جمشید مزیت و برتری دارند. ذ ) درب های مجموعه پاسارگاد مانند درب های ورودی کاخ های « تچر « و « هدیش » ( مجموعه تخت جمشید ) یک لنگه ای می باشند و جای پاشنه درب و جای گردیدن درب ، در سنگ جا زده شده است. ژ) دور بودن بناها از یکدیگر در پاسارگاد و بعکس نزدیک بودن بناها نسبت به هم در تخت جمشید و نیز بسته و مسدود بودن آنها از اختلافات این دو مجموعه محسوب می شود که به عقیده پروفسور ( هرتسفلد ) بناهای تخت جمشید از این لحاظ به قصرهای آشور و بابل شباهت دارند .
ساختمانی در نزدیکی تخت جمشید واقع شده است و به کعبه زرتشت معروف شده است . این ساختمان که عملکرد واقعی آن هنوز شناخته نشده است از سنگ سفید و به صورت یک مکعب مستطیل محکم و ایستا ساخته شده است . به احتمال زیاد این ساختمان یکی از قبور پادشاهان هخامنشی است . برای ورود به صفه اصلی تخت جمشید صد و ده عدد پله تعبیه شده بود که این تعداد زیاد حکایت از ارتفاع کم آنها می کند. شیب این پله ها به قدری ملایم و حساب شده ساخته شده است که زیبنده این مجموعه باشکوه باشد .
بالا رفتن از این پله ها به دلیل شیب کم و تعداد زیاد آنها با مقاومت و آرامش صورت می گرفته است و حتی یک سوار کار با اسب نیز می توانسته به آرامی از آنها بالا برود . آرامگاه کوروش در پاسارگاد است . این آرامگاه بنای مربعی است که بر روی صفه شش طبقه سنگی و با سقف شیب دار بنا شده است بلندی این ساختمان حدود ۱۲ متر است .